ناصر خسرو (قصاید)/پیشهی این چرخ چیست؟ مفتعلی
ظاهر
پیشهی این چرخ چیست؟ مفتعلی | نایدش از خلق شرم و نه خجلی | |||||
یک هنرستش که عیب او ببرد | آنکه زوالی است فعلش و بدلی | |||||
صبر کنم با جهان ازانکه همی | کار نیاید نکو به تنگ دلی | |||||
از تو جهان رنج خویش چون گسلد | چون تو ازو طمع خود نمیگسلی؟ | |||||
از پی نان آبروی خویش مبر | آب بکار آیدت کز آب و گلی | |||||
گرچه گلی تو چو آبروی بود | تو نه گلی بل طری و تازه گلی | |||||
گرت نباید بد و بلا و خلل | عادت کن بی بدی و بی خللی | |||||
گرت مراد است کز عدول بوی | دست بکش از دروغ و مفتعلی | |||||
فعل علی و محمد ار نکنی | خیره چه گوئی محمدی و علی؟ | |||||
جلدی و مردی همی پدید کنی | تنگ دل و غمگنی و بیعملی | |||||
تا چو شبه گیسوان فرو نهلد | کیرهد ای خواجه کل ز ننگ کلی | |||||
چونکه نه مشغول کار خویش بوی؟ | باد عمل چون ز سر برون نهلی؟ | |||||
غافلی اندر نماز و چشم به در، | پیش شه از بیم دست در بغلی | |||||
پست نشستی تو و ز بیخردی | نیستی آگه که در ره اجلی | |||||
آتش و چیز حرام هر دو یکی است | خالد گفت از محمد النحلی | |||||
آتش بیشک به جانت در نشلد | چون تو به چیز حرام در نشلی | |||||
از قبل خشک ریش با همگان | روز و شب اندر خصومت و جدلی | |||||
سیم نباشدت اگر برون نکنی | مال یتیم از کف وصی و ولی | |||||
بیعسل و روغن است نانت و خوان | تا نستانی جهود را عسلی | |||||
بانگ به ابر اندرون و خانه تهی | تو به مثل مردمی نهای، دهلی | |||||
نه ز خداوند توبه جوئی و نه | هیچ بخواهی ز بندگان بحلی | |||||
وای تو گر وعدهی خدای حق است، | ای عصی، و نیست این جهان ازلی |