ناصر خسرو (قصاید)/درد گنه را نیافتند حکیمان
ظاهر
درد گنه را نیافتند حکیمان | جز که پشیمانی، ای برادر، درمان | |||||
چیست پشیمانی؟ آنکه باز نگردد | مرد به کاری کزان شدهاست پشیمان | |||||
نیست پشیمان دلت اگر تو بر انی | تات چه گوید فلان فقیه و بهمان | |||||
قول فلان و فلان تو را نکند سود | گرت بشخشد قدم ز پایهی ایمان | |||||
ملت اسلام ضیعتی است مبارک | کشت و درختش ز ممن است و مسلمان | |||||
برزگری کن در این زمین و مترس ایچ | از شغب و گفتگوی و غلغل خصمان | |||||
گرش بورزی به جای هیزم و گندم | عود قماری بری و لل عمان | |||||
ور متغافل بوی ز کار ببرند | بیخ درختان و ساق کشتت کرمان | |||||
چشم خرد باز کن ببین به شگفتی | خصم فراوان در این ضیاع خرامان | |||||
برزگران را نگر چگونه ز مستی | بهرهی هارون همی دهند به هامان | |||||
هوش از امت به دام و زرق ببردند | زرقفروشان صعب و ساخته دامان | |||||
دام هم از ما بساختند چو دیدند | سوی خوشیهای جسم میل و هوامان | |||||
رخصت سیکی پخته بود یکی دام | دیگر دامی حدیث عشرت غلمان | |||||
خلقی ازین شد به سوی مذهب مالک | فوجی ازان شد به سوی مذهب نعمان | |||||
روی غلامان خوب و سیکی روشن | قبلهی امت شدند و دام امامان | |||||
دین به هزیمت شد از دوادو دیوان | نام نیابد کس از شریعت هزمان | |||||
نام علی بر زبان یارد راندن | جز که حکیمان به عهدها و به پیمان؟ | |||||
کس نبرد نام وارثان پیمبر | خلق نگوید که بود بوذر و سلمان | |||||
تا کی گوئی به مکر و حیلت دیوان | ملک سلیمان چگونه شد ز سلیمان؟ | |||||
ملک سلیمان به چشم خویش همی بین | در کف دیوان و زان شگفت همی مان | |||||
نرم کن آواز و گوش هوش به من دار | تات بگویم چه گفت سام نریمان | |||||
گفت که دیوند جمله عامه اگر دیو | بدکنشانند و با سفاهت و شومان | |||||
دیو نهد بر سرش کلاه سفاهت | هر که به فرمانش سر کشید ز فرمان | |||||
هوش بجای آور و به دست سفیهان | خیره لگامت مده چو سست لگامان | |||||
گرچه بخرد کسی پیشیز به دینار | هر دو یکی نیستند سوی حکیمان | |||||
از سپس این و آن شدند گروهی | بیخردان جهان و ناکس و خامان | |||||
ملک و امامت سوی کسی است که او راست | ملک سلیمان و علم و حکمت لقمان | |||||
آنکه ملوک زمین به درگه او بر | حاجب و فرمان برند و سایل و مهمان | |||||
چرخ گرفته به ملک او شرف و جاه | دهر بدو باز یافته سر و سامان | |||||
گشته بدو زنده نام احمد و حیدر | بار خدای جهان تمام تمامان | |||||
دانا داند که کیست گرچه نگفتم | نایب یزدان و آفتاب کریمان |