ناصر خسرو (قصاید)/ای به سر برده خیره عمر طویل
ظاهر
ای به سر برده خیره عمر طویل | همه بر قال قال و گفتن قیل | |||||
خبر آری که این روایت کرد | جعفر از سعد و سعد از اسمعیل | |||||
که پسر بود دو مر آدم را | مه قابیل و کهترش هابیل | |||||
مر کهین را خدای ما بگزید | تا بکشتش بدین حسد قابیل | |||||
اندر این قصه نفع و فایده چیست؟ | بنمای آن و بفگن این تطویل | |||||
گر مراد تو زین سخن قصه است | نیست این قصه سخت خوب و نبیل | |||||
چون نخوانی حدیث دعد و رباب | یا حدیث بثینه و ان جمیل؟ | |||||
کان ازین خوشتر است، داده بده | خشم یک سو فگن بیار دلیل | |||||
ور ندانی تو یار قابیلی | مانده جاوید در عذاب وبیل | |||||
نیست آگاهیت که پر مثل است | ای خردمند سر به سر تنزیل | |||||
کعبه رامی که خواست کرد خراب؟ | سورةالفیل را بده تفصیل | |||||
گر ندانی که این مثل بر کیست | بروی بر طریق ملعون پیل | |||||
نیست تنزیل سوی عقل مگر | آب در زیر کاه بیتاویل | |||||
اندر افتی به چاه نادانی | چون نیابی به سوی علم سبیل | |||||
هیچ مردم مگر به نادانی | بر سر خویش کی زند سجیل؟ | |||||
هیچ کس دیدهای که گفت «منم | عدوی جبرئیل و میکاییل»؟ | |||||
یا چه گوئی سرای پیغمبر | جز به بیدانشی فروخت عقیل؟ | |||||
بفگن از پشت خویش جهل و بدانک | جهل باری است سخت زشت و ثقیل | |||||
دل و همت بلند و روشن کن | روی روشن چه سود و قد چو میل؟ | |||||
چون نیاموختی چه دانی گفت؟ | چیز برناید از تهی زنبیل | |||||
کردی از بر قران و پیش ادیب | نحو سعدان نخوانده، صرف خلیل | |||||
وانگهی «قال قال حدثنا» | گفتهای صدهزار بر تقلیل | |||||
چه به کار اینت؟ چون ز مشکلها | آگهی نیستت کثیر و قلیل | |||||
تا نرفتی به حج نهای حاجی | گرچه کردی سلب کبود به نیل | |||||
تن به علم و عمل فریشته کن | نام چه صالح و چه اسمعیل | |||||
تره و سرکه هست و نانت نیست | قامتت کوته است و جامه طویل | |||||
آب و قندیل هست با تو ولیک | روغنت هیچ نیست در قندیل | |||||
لاجرم چونت مرد پیش آید | زو ببایدت جست میل به میل | |||||
از تو زایل نگشت علت جهل | چون طبیبیت کرد عزراییل | |||||
با سبکسار کس مکن صحبت | تا نمانی حقیر و خوار و ذلیل | |||||
ز استر و محملت فرود افتی | ای پسر، چون سبک بودت عدیل | |||||
مگزین چیز بر سخا که ثنا | ماهی است و سخا برو نشپیل | |||||
دود دوزخ نبیند ایچ سخی | بوی جنت نیابد ایچ بخیل | |||||
جز که در کار دین و جستن علم | در همه کارها مکن تعجیل | |||||
چون بود بر حرام وقف تنت | یا بود بر هجا زبانت سبیل | |||||
به همه عمر مر تو را نبود | جز که دیو لعین ندیم و وکیل | |||||
ذوالجلال از تو هیچ راضی نیست | چند جوئی رضای میر جلیل؟ | |||||
بنکوهی جهود و ترسا را | تو چه داری بر این دو تن تفضیل؟ | |||||
چون ندانی که فضل قرآن چیست | پس چه فرقان تو را و چه انجیل | |||||
سیل مرگ از فراز قصد تو کرد | خیز، برخیز از مهول مسیل | |||||
کردهای هیچ توشهای ره را؟ | نیک بنگر یکی به رای اصیل | |||||
بنگر آن هول روز را که کند | هول او کوه را کثیب مهیل | |||||
بد بدل شد به نیکت ار نکنی | مر گزیدهی خدای را تبدیل | |||||
وز جهان علم دین بری و سخا | حکمت و پند ماند از تو بدیل | |||||
شعر حجت بدیل حجتدار | پر ز معنی خوب و لفظ جزیل |