ناصر خسرو (قصاید)/ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
ظاهر
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب، | بشنو سال خوب و جوابی بده صواب: | |||||
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز | دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب | |||||
چشمه است و آب نیست، پس این چشمه چون بود؟ | این نکتهای است طرفه و بیهیچ پیچ و تاب | |||||
گاهی پدید باشد و گاهی نهان شود | دادم نشانیای به مثل همچو آفتاب |