ناصر خسرو (قصاید)/این طارم بیقرار ازرق
ظاهر
این طارم بیقرار ازرق | بربود زمن جمال و رونق | |||||
وان عیش چو قند کودکی را | پیری چو کبست کرد و خربق | |||||
گوشم نشنود لحن بلبل | چون گشت سرم به رنگ عقعق | |||||
ای تاخته شصت سال زیرت | این مرکب بیقرار ابلق | |||||
با پشت چو حلقه چند گوئی | وصف سر زلفک معلق؟ | |||||
یک چند به زرق شعر گفتی | بر شعر سیاه و چشم ازرق | |||||
با جد کنون مطابقت کن | ای باطل و هزل را مطابق | |||||
بیدار شو و به دست پرهیز | چون سنگ بگیر دامن حق | |||||
آزاد شد از گناه گردنت | هرگه که شدی به حق مطوق | |||||
حق نیست مگر که حب حیدر | خیرات بدو شود محقق | |||||
گیتی همه جهل و حب او علم | مردم همه تیره او مروق | |||||
آن عالم دین که از حکیمان | عالم جز ازو نشد مطلق | |||||
بیشرح و بیان او خرد را | مبهم نشود هگرز منطق | |||||
ابلیس برید ازان علاقت | کو گشت به دامنش معلق | |||||
در بحر ظلال کشتیی نیست | جز حب علی به قول مطلق | |||||
ای غرقه شده به آب طوفان | بنگر که به پیش توست زورق | |||||
غرقه شدیی به پیش کشتی | گر نیستیی بهغایت احمق؟ | |||||
جز بیخردی کجا گزیند | فرسوده گلیم بر ستبرق؟ | |||||
دیوانه شدی که می ندانی | از نقرهی پخته خام زیبق! | |||||
بشنو ز نظام و قول حجت | این محکم شعر چون خورنق | |||||
بر بحر مضارع است قطعش | طقطاق تنن تنن تنن طق |