پرش به محتوا

معایب الرجال/بخش یک

از ویکی‌نبشته
  نخست از ابتدا آرم ثنا و حمد یزدان را که از اضلاع سمت چپ پدید آورد نسوان را  

در آغاز سال یک‌هزار و سیصد و دوازده هجری مطابق سال چهل و هشتم از جلوس سلطنت بامیمنت اعلیحضرت ضل الله می‌باشد در دارالخلافه طهران که پایتخت سلطان صاحبقران شاهنشاه ایران جوان بخت پیر بخردان عادل باذل فریدون حشمت جمشید رفعت خسرو مظفر منصور مؤیّد ناصرالدین شاه قاجار خلّد الله ملکه است.

روزی یکی از کسان کمینه که در دوستی بی‌قرینه به سرافرازیم تشریف فرمای کلبه ویرانه گردید مرا مشغول به مهمل‌پردازی و مزخرف‌سازی این کتاب دید با کمال نامرغوبی و نهایت نامطلوبی وی را بسیار پسندید و چنان خواهشمند گردید که فصلی از حسب و نسب خود و اباً عنجداً با شغل و عمل هر یک بیان نمایم به‌حکم المأمور معذور این مختصر را نگاشتم با آنکه مفصلاً از شرح حال هر یک اطلاع کامل نداشتم ولی بعضی را از روی تاریخ دولت علیه قاجاریه ابّدالله دولتهم برداشتم این کمینه صبیٌه مرحوم محمد باقرخان سرکردهٔ سوارهٔ استرآبادی که از جمله جان نثاران این دولت قوی‌شوکت ابدمدت قاهره بوده و در جنگ‌های ترکمانیه خدمت‌گذاری و جان نثاریش بر تمام امنای دولت واضح و هویداست بعد از پنجاه سال خدمت‌گذاری سر در راه این دولت داده شهید شد.

جدم مرحوم کربلائی باقرخان قولرآقاسی خاقان خلدآشیان بود در اوان ولیعهدی در فارس خدمت‌ها نموده چنانچه روزی در شکارگاه در حضور خاقان شیری را با شمشیر دو نیمه نموده که آفرین از شیر عرین فلک شنیده بعد از شصت سال خدمت در جنگ فتی خان شهید شد خاقان خلدآشیان سر شیر را که برده بودند به هزار تومان خریده به بدن ملحق و مدفونش نمودند. جد دیگرم مرحوم حمزه خان از ایام خاقان جنت مکان تا اوایل سلطنت این شاهنشاه خلّد الله مُلکه در سرحد استراباد مشغول خدمتگذاری و جان نثاری بوده تمام خدماتش در خاطر خطیر همایونی مکشوف و هویداست چنانچه حکومت‌های بزرگ در ترشیز و گگلان و سایر بلدان نموده در تاریخ قاجاریه و بلدان مرقوم و مسطور است محتاج به شرح و بیان نیست. اما مادرم صبیه مرحوم آخوند ملاکاظم مجتهد مازندرانی ساکن بارفروش اعلی الله مقامه که در تمام علوم استاد و منحصربفرد بود مدت پنجاه سال در دارالخلافه طهران مشغول تدریس علوم و محاکمات شرعیه بوده بعد از فوت آن مرحوم مادرم سی سال در حرم جلالت و اندرون مبارک مشغول به خدمتگذاری مرحومه مغفوره حضرت علیه شکوه السلطنه والده ولیعهد گردون مهد بود و چند سفر به آذربایجان رفته و چند سال به خدمتگذاری حضرت اشرف ارفع اسعد اقدس والا ولیعهد کیوان مهد روحنا فداه مشغول بودند و اکنون در عتبات عالیات زادالله شرفها مشغول عبادت و دعای دوام دولت می‌باشد.

الحاصل این کمینه خود را قابل تأدیب کردن رجال ندانسته لهذا جواب کتاب تأدیب النسوان را گفته و معایب الّرجال نگاشتم تا معایب‌شان عیان شود شاید دست از تأدیب کردن نسوان بردارند در پی تأدیب و تربیت خود برآیند و آن را به چهار مجلس و فی الجمله از طریقه زنداری ایشان پس از آن سرگذشت خود را قرار داده.

  • مجلس اول اطوار شرابخوار
  • مجلس دویم کردار اهل قمار
  • مجلس سیم در تفصیل چرس و بنگ و واپور و اسرار
  • مجلس چهارم شرح گفتگو و اوضاع عبائره و اقرات اجامره و الواط

مقصود این کمینه مردان بَلَهم اَضّل است زیرا که معلوم و معین است که این قسم رفتار و کردار و اطوار و گفتار از مردان با عقل و شعور باکفایت در امور سرنزند پس اینها همه از قلّت عقل و پستی رتبت محل از کسانی سزاست که از بهیمه و انعام پست‌ترند و از حیوانات موذیه شریرتر که خداوند تبارک و تعالی در حق ایشان فرموده اُولٰئِکَ کَالاَنعٰام بَلهُم اَضَل. چنانچه محرم خلوت سلطانی و معتمد حضرت خاقانی جناب محمد ابراهیم خان متخلص بخلوتی در کتاب آداب ناصری شرحی مفصل فصیح و بلیغ شیرین‌تر از عسل در حق این قوم دغل فرموده و به زبان ناطق حق مبین ایشان را بلهم اضل نام نهاده. اما چون بنا به خواهش خواهران این کتاب تصنیف شد لهذا این چند کلمه را بطور نصیحت می‌نگارم تا خواهران دینی من بهره‌مند شوند و امید که به دعای خیرم یاد و شاد فرمایند.

نصایح نسوان بعون الملک المنّان

سلام من بخواتین‌های آراسته و دوشیزگان نوخواسته بدانید و آگاه باشید نصیحت پذیرید و پند گیرید تا در دنیا و آخرت رستگار شوید خداوند تبارک و تعالی شما زنان را برای مردان آفریده که تا کشت و زرع ایشان باشید و نسل زیاد کنید وگرنه کار دیگر از شماها بعمل نخواهد آمد حال پیش خود تصور نمائید عقل دوراندیشی داری که کارهای عمده از پیش بری یا قوت و زوری در خود دیده‌ای که با خصمان برابری کنی و یا آنقدر کفایت داری که از کسب بازوی خود کفیل خرج شخصی شوی و یا آنکه یک اربعین بی‌مانع قاعده زنان بدرگاه حق جل و علی عبادتی نمائی پس عاجزه و ناقصه همه چیز هستی و باید مطیع امر شوی خود باشی و هرگز بدون اجازه شوی از خانه بیرون نروی و پیرایه خود به مرد بیگانه نشان ندهی و به روی شوهر همیشه خندان باشی و هرگز از او چیزی نخواهی اگر از گرسنگی بمیری هر لباسی که بخرد بپوشی بدور نیندازی و قهر نکنی در شوخی و ملاعبت جری باشی در جنگ و نزاع خامشی گزینی سرّ شوی را بکس نگوئی در پی خرابی و رسوایی او نباشی دروغ و دغل مکر و حیل را پیشه خود نکنی مال شوی را بدون اجازه او بکسی ندهی اگر از خود مالی داری از او مضایقه ننمائی.

اما ای خواهران دینی من در صورتی این نصیحت‌ها را بجا بیاورید که شوهر مؤمن و صالح پیرامون معصیت نگردد و با زن خوش سلوکی و مهربانی نماید تکلیف مالایطاق نفرماید بهانه‌جوئی و ایرادگیری پیشه خود نکند سفاکی بی‌باکی را شعار خود نداند لج‌باز و رفیق‌باز از خانه فراری نباشد زن دوست نه امردباز باشد و یا آنکه چون مردان بی‌غیرت بدون جهت زن طلاق دهد اگر بدین صفات متّصف نشد البته البته هر چه زودتر بهتر در خلاصی خود سعی نمائی که هرچه زود خلاص شوی دیر است تا جوانی و پیر نشده گرفتار بنات و بنین نگشته خود را مستخلص نما.

شعر

  چنان مکن که به بیچاره‌گی فرو مانی کنونکه چاره بدستت درست چاره بساز  

قصیده

در مدح اعلیحضرت قدر قدرت گردون باره گاه پادشاه جمجاه خسرو صاحبقران السلطان ابن السلطان ابن السلطان و الخاقان ابن الخاقان ابن الخاقان السلطان ناصرالدین شاه قاجار خلد الله مُلکه و دولته

  بهار و ساده و باده و کباب و ریحانی سماع و شعری و چنگی گلی گلستانی  
  خدای را به دعا و ثنا و حمد بخوان که داده است تو را زین ده حض نفسانی  
  ز حمد حق گذری مدح شاه ایران کن که کرده است به عدل و سخا جهان بانی  
  چنان نموده منظم و یار و مملکتش که گرگ با گله خسبد به‌جای چوپانی  
  ز فکر بکر و ز رأی متین و وز تدبیر نموده صلح به اهل اروپ و المانی  
  برای آنکه رعایا شوند آسوده صلاح لشکر و کشور نموده ارزانی  
  ز قصرها و عمارت ز باغ‌ها و قراء بنا نهاده در ایران که نیست ویرانی  
  قرار داده خیابان ز شهرها به دهات پر آب و سبزه و خرم چه باغ و بستانی  
  در این زمان نشنیده کس از گذشته خبر به عقل و رای نکوبخت همچه سلطانی  
  عجیبه کی بتوان گفت مدح شاهنشاه ازان که ناقص باشد عقول نسوانی  
  اگرچه درخور مدحش نیم دعا گویم که مستجاب دعاهاست در پریشانی  
  بوقت صبح و به هنگام شام میطلبم هزار سال بقایت که در جهان مانی  

و له ایضاً

قصیده در مدح حضرت اقدس اشرف ارفع اسعد امجد والا مظفرالدینا و الدین ولیعهد کیوان مهد روحنا فداه

  موسم آن شد که طبعم باز بنماید عیان همچه بلبل کش بهار افزون شود آه و فغان  
  بلبل از شوق گل و گلزار می‌گوید مدیح منهم از شکر و دعاهای ولیعهد زمان  
  من مظفر آمدم از مدح او چون نام او او همایون طالعست و پور شه صاحبقران  
  از جمال و وز کمال و فضل و بذل و رزم و بزم هرچه گویم مدح تو گفتند دیگر شاعران  
  هیچ مدحی در خورت نبود بجز شاهی که هست من بگویم تا بماند نام تو اندر جهان  
  گر شهت خوانم بگویند شاه در ایران یکیست این دم از نطق و بیان گویم جواب دشمنان  
  هین شه کوچک توئی وان شهنشاه بزرگ این سخن گویم بدانند در جهان خود بخردان  
  تا تو را مهر علی و آل او بر دل بود شیعیان بر تو ثنا خوانند از دل هم ز جان  
  من یکی نیز از دعا گویانم و وز بندگی سال و مه کردم دعایت روز و شب ورد زبان  
  پیش ازین بودم بخدمت در حضورت روز و شب می‌نمودم آن زمان از دست و ایندم از زبان  
  درد و تیمار غمم افزون بود در هر زمان زآنکه از فقر و فلاکت آمدم اندر امان  
  چون ولی نعمت توئی بر دیگران نتوان نمود عرض حال خویشتن را نزد نااهلان بیان  
  از خدا خواهد عجیبه کاین تو را باشد بقا تا درخشنده بود این اختران بر آسمان