محتشم کاشانی (مثنویات)/به نال ای دل که دیگر ماتم آمد
ظاهر
به نال ای دل که دیگر ماتم آمد | بگری ای دیده ایام غم آمد | |||||
گل غم سرزد از باغ مصیبت | جهان را تازه شد داغ مصیبت | |||||
جهان گردید از ماتم دگرگون | لباس تعزیت پوشیده گردون | |||||
ز باغ غصه کوه از پا فتاده | زمین را لرزه بر اعضا فتاده | |||||
فلک تیغ ملامت بر کشیده | ز ماه نو الف بر سر شیده | |||||
ازین غم آفتاب از قصر افلاک | فکنده خویش را چون سایه بر خاک | |||||
عروس مه گسسته موی خود را | خراشیده به ناخن روی خود را | |||||
خروش بحر از گردون گذشته | سرشک ابر از جیحون گذشته | |||||
تو نیز ای دل چو ابر نوبهاری | به بار از دیده هر اشگی که داری | |||||
که روز ماتم آل رسول است | عزای گلبن باغ بتول است | |||||
عزای سید دنیا و دین است | عزای سبط خیرالمرسلین است | |||||
عزای شاه مظلومان حسین است | که ذاتش عین نور و نور عین است | |||||
دمی کز دست چرخ فتنه پرداز | ز پا افتاد آن سرو سرافراز | |||||
غبار از عرصهی غبرا برآمد | غریو از گنبد خضرا برآمد | |||||
ملایک بیخود از گردون فتادند | میان کشتگان در خون فتادند | |||||
مسلمانان خروش از جان برآرید | محبان از جگر افغان برآرید | |||||
درین ماتم بسوز و درد باشید | به اشگ سرخ و رنگ زرد باشید | |||||
بسان غنچه دلها چاک سازید | چو نرگس دیدهها نمناک سازید | |||||
ز خون دیده در جیحون نشینید | چو شاخ ارغوان در خون نشینید | |||||
به ماتم بیخ عیش از جان برآرید | به زاری تخم غم در دل بکارید | |||||
که در دل این زمان تخم ملامت | برشادی دهد روز قیامت | |||||
خداوندا به حق آل حیدر | به حق عترت پاک پیامبر | |||||
که سوی محتشم چشم عطا کن | شفیعش را شهید کربلا کن |