محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/گرچه دیدم بر عذار عصمتت خال گناه
ظاهر
گرچه دیدم بر عذار عصمتت خال گناه | چشم از رویت نبستم روی چشم من سیاه | |||||
کم نگه کردم که رویت را ندیدم سوی غیر | غیرتم بنگر که دیگر میکنم سویت نگاه | |||||
مدعی سررشتهی وصلت به چنگ آورده است | هست زلف در همت اینک به این مغنی گواه | |||||
غیر پر کید و تو بیقید و من از مجلس برون | جز خدا دیگر که پاس عصمتت دارد نگاه | |||||
حکم غیرت نیست در ملک دلم جاری بلی | از سیاستهای پیشین تایب است این پادشاه | |||||
گردد ای بت تا کی ازین جنگهای زرگری | از تو ضایع ناوک بیداد و از من تیر آه | |||||
از ته دل با کسان میدار صحبت بعد از آن | میشو از لطف زبانی محتشم را عذر خواه |