محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/وصل چون شد عام از هجران بود ناخوشترک
ظاهر
وصل چون شد عام از هجران بود ناخوشترک | خاک هجران بر سر وصلی که باشد مشترک | |||||
کی نشیند در زمان وصل بر خاطر غبار | گر نه بیزد خاک شرکت بر سر عاشق فلک | |||||
وصل نامخصوص یار آدم کش است ای همدمان | خاصه یاری کش بود حسن پری خلق ملک | |||||
یار را با غیر دیدن مرگ اهل غیرت است | غیر بیغیرت درین معنی کسی را نیست شک | |||||
هرکجا گرمست از تیغ دو کس بازار وصل | میزنند آنجا حریفان نقد غیرت بر محک | |||||
عاشقی ریش است و وصل دلبران مرهم برآن | وصل چون شد مشترک میگردد آن مرهم نمک | |||||
بر سر هر نامه طغراییست لازم محتشم | کی بود زیبنده گر باشد دو سر را تاج یک | |||||
سخن درست بگویم اگرچه میترسم | که آتش از دهنم سر برآرد از اعراض | |||||
به غیر عهد نهان نیستی ازو دیدم | که بر محبت ما بیدریغ زد مقراض |