محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او
ظاهر
قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او | به جان هرچند رنجم بیشتر میرم برای او | |||||
به کارم هر گره کاندازد آن پیمان گسل گردد | مرا دلبستگی افزون به زلف دلگشای او | |||||
دل آزارست اما آنقدر دانسته دلداری | که بیزار است از آزادی خود مبتلای او | |||||
جفاکار است لیکن میدهد زهر جفاکاری | چنان شیرین که از دل میبرد ذوق وفای او | |||||
بلای جان ناساز است و جانبازان شیدا را | میسر نیست یکدم شاد بودن بیبلای او | |||||
شه اقلیم بیداد است و مظلومان محنت کش | برای خود نمیخواهد سلطانی ورای او | |||||
نخواهد محتشم جز آستانش مسندی دیگر | که مستغنی است از سلطانی عالم گدای او |