محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/حسن تو چند زینت هر انجمن بود
ظاهر
حسن تو چند زینت هر انجمن بود | روی تو چند آینهی مرد و زن بود | |||||
تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف | شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود | |||||
لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود | لطفی به من نمای که مخصوص من بود | |||||
ای در بر رقیب چو جان مانده تا به کی | جان هزار دل شده در یک بدن بود | |||||
من سینهچاک و پیش تو بی درد در حساب | آن چاکهای سینه که در پیرهن بود | |||||
تا غیر خاص خویش نداند حدیث او | راضی شدم که با همهکس در سخن بود | |||||
اوقات اگر چنین گذرد محتشم مدام | مردن هزار بار به از زیستن بود |