محتشم کاشانی (ترجیع بند)/امسال نیست سوز محرم بسان پار
ظاهر
امسال نیست سوز محرم بسان پار | امسال دیدهها نه چو پارند اشگبار | |||||
امسال نیست زمزمهای در جهان ولی | کو آن نوای زاری و آن نالههای زار | |||||
امسال اشگها همه در دیدههاست جمع | اما روان نمیکندش یک سخن گذار | |||||
سید حسین روضه کجا شد که سقف چرخ | سازد سیه ز آه محبان نوحه دار | |||||
سید حسین روضه کجا شد که پر کند | گوش فلک ز ناله دلهای بی قرار | |||||
سید حسین روضه کجا شد که سر دهد | سیلابهای اشک به این نیلگون حصار | |||||
افسوس از آن کلام مثر که میفکند | هم لرزه در زمین و هم آشوب در جدار | |||||
صد حیف از آن عبارت دلکش که میکشید | از قعر جان ماتمیان آه پرشرار | |||||
ای مسجد از اسف تو بر اصحاب در ببیند | وی منبر از فراق تو آتش ز خود برآر | |||||
ای حاضران کسی که درین سال غایبست | هست از شما بیاری و ذکری امیدوار | |||||
ای دوستان کنید به یک قطره مردمی | با چشم تر کنید چو بر خاک او گذار | |||||
محراب را که روی در او بود سال و مه | پشتش خمیده ماند ز حرمان هلالوار | |||||
منبر که پایه پایهاش از پایبوس وی | سرگرم بود پای به گل ماند سوگوار | |||||
او رفت و داغ ماتمیان نیم سوز ماند | وین داغ ماند بر جگر اهل روزگار | |||||
امسال کز بلاغت او یاد میکنند | بر یاد پار خاک نشینان دل فکار | |||||
وز خاک او علم نور میرود | سوی فلک چو شعلهی خورشید در غبار | |||||
گوئی گذشته است به خاکش شه شهید | با والد ممجد و جد بزرگوار | |||||
امسال کز جهان شده دلتنگ و برده است | هنگامه را به ملک وسیع آن گران وقار | |||||
دارد خرد گمان که درایوان نشسته است | منب نشین ز غایت تعظیم کردگار | |||||
در خدمت رسول بر اطراف منبرش | ارواح انبیاء همه با چشم اشگبار | |||||
بر فقره سخنش کرده آفرین | در نقلهای نوحه او شاه ذوالفقار | |||||
خیرالنسا ز غرفهی جنت نهاده گوش | بر طرز روضه خوانی اوزار و سوگوار | |||||
بر حسن ندبهاش حسن از چشم قطرهریز | کرده هزار در ثمین بر سمن نثار | |||||
شاه شهید خود به عزای خود آمده | وز نقل وی گریسته بر خویش زار زار | |||||
غلمان دریده جامه و حورا گشاده مو | اهل بهشت نوحهگری کرده اختیار | |||||
با آن که در بهشت نمیباشد آتشی | رضوان ز غم نشسته بر آتش هزار بار | |||||
فریاد محتشم که جهان کم نوا بماند | از نوحه حسین علی خاصه این دیار | |||||
روزی که ما رسیم باو وز عطای حق | از زندگان خلد نیابیم در شمار | |||||
آن روز در قضای عزای شه شهید | چندان کنیم نوحه که افتد زبان ز کار | |||||
یارب به حق شاه حسین آن شه قتیل | کور است جبرئیل امین زار بر مزار | |||||
کاین شور بخش مجلس عاشور را به حشر | ساز از شفاعت نبی و آل کامکار | |||||
وز ما به روح او برسان آن قدر درود | کز وی رسانده ای به شهیدان نامدار |