مثنوی معنوی/نمودن مثال هفت شمع سوی ساحل
ظاهر
| هفت شمع از دور دیدم ناگهان | اندر آن ساحل شتابیدم بدان | |||||
| نور شعلهی هر یکی شمعی از آن | بر شده خوش تا عنان آسمان | |||||
| خیره گشتم خیرگی هم خیره گشت | موج حیرت عقل را از سر گذشت | |||||
| این چگونه شمعها افروختست | کین دو دیدهی خلق ازینها دوختست | |||||
| خلق جویان چراغی گشته بود | پیش آن شمعی که بر مه میفزود | |||||
| چشمبندی بد عجب بر دیدهها | بندشان میکرد یهدی من یشا | |||||