مثنوی معنوی/مکرر کردن کافران حجتهای جبریانه را
ظاهر
قوم گفتند ای گروه این رنج ما | نیست زان رنجی که بپذیرد دوا | |||||
سالها گفتید زین افسون و پند | سختتر میگشت زان هر لحظه بند | |||||
گر دوا را این مرض قابل بدی | آخر از وی ذرهای زایل شدی | |||||
سده چون شد آب ناید در جگر | گر خورد دریا رود جایی دگر | |||||
لاجرم آماس گیرد دست و پا | تشنگی را نشکند آن استقا |