مثنوی معنوی/مثل ۱
ظاهر
آن یکی میخورد نان فخفره | گفت سایل چون بدین استت شره | |||||
گفت جوع از صبر چون دوتا شود | نان جو در پیش من حلوا شود | |||||
پس توانم که همه حلوا خورم | چون کنم صبری صبورم لاجرم | |||||
خود نباشد جوع هر کس را زبون | کین علفزاریست ز اندازه برون | |||||
جوع مر خاصان حق را دادهاند | تا شوند از جوع شیر زورمند | |||||
جوع هر جلف گدا را کی دهند | چون علف کم نیست پیش او نهند | |||||
که بخور که هم بدین ارزانیی | تو نهای مرغاب مرغ نانیی |