مثنوی معنوی/عنف کردن معاویه با ابلیس
ظاهر
گفت امیر ای راهزن حجت مگو | مر ترا ره نیست در من ره مجو | |||||
رهزنی و من غریب و تاجرم | هر لباساتی که آری کی خرم | |||||
گرد رخت من مگرد از کافری | تو نهای رخت کسی را مشتری | |||||
مشتری نبود کسی را راهزن | ور نماید مشتری مکرست و فن | |||||
تا چه دارد این حسود اندر کدو | ای خدا فریاد ما را زین عدو | |||||
گر یکی فصلی دگر در من دمد | در رباید از من این رهزن نمد |