مثنوی معنوی/سبب پریدن و چرخیدن مرغی با مرغی کی جنس او نبود
ظاهر
آن حکیمی گفت دیدم هم تکی | در بیابان زاغ را با لکلکی | |||||
در عجب ماندم بجستم حالشان | تا چه قدر مشترک یابم نشان | |||||
چون شدم نزدیک من حیران و دنگ | خود بدیدم هر دوان بودند لنگ | |||||
خاصه شهبازی که او عرشی بود | با یکی جغدی که او فرشی بود | |||||
آن یکی خورشید علیین بود | وین دگر خفاش کز سجین بود | |||||
آن یکی نوری ز هر عیبی بری | وین یکی کوری گدای هر دری | |||||
آن یکی ماهی که بر پروین زند | وین یکی کرمی که در سرگین زید | |||||
آن یکی یوسفرخی عیسینفس | وین یکی گرگی و یا خر با جرس | |||||
آن یکی پران شده در لامکان | وین یکی در کاهدان همچون سگان | |||||
با زبان معنوی گل با جعل | این همیگوید که ای گندهبغل | |||||
گر گریزانی ز گلشن بی گمان | هست آن نفرت کمال گلستان | |||||
غیرت من بر سر تو دورباش | میزند کای خس ازینجا دور باش | |||||
ور بیامیزی تو با من ای دنی | این گمان آید که از کان منی | |||||
بلبلان را جای میزیبد چمن | مر جعل را در چمین خوشتر وطن | |||||
حق مرا چون از پلیدی پاک داشت | چون سزد بر من پلیدی را گماشت | |||||
یک رگم زیشان بد و آن را برید | در من آن بدرگ کجا خواهد رسید | |||||
یک نشان آدم آن بود از ازل | که ملایک سر نهندش از محل | |||||
یک نشان دیگر آنک آن بلیس | ننهدش سر که منم شاه و رئیس | |||||
پس اگر ابلیس هم ساجد شدی | او نبودی آدم او غیری بدی | |||||
هم سجود هر ملک میزان اوست | هم جحود آن عدو برهان اوست | |||||
هم گواه اوست اقرار ملک | هم گواه اوست کفران سگک |