مثنوی معنوی/راست گفتن ابلیس ضمیر خود را به معاویه
ظاهر
از بن دندان بگفتش بهر آن | کردمت بیدار میدان ای فلان | |||||
تا رسی اندر جماعت در نماز | از پی پیغامبر دولتفراز | |||||
گر نماز از وقت رفتی مر ترا | این جهان تاریک گشتی بی ضیا | |||||
از غبین و درد رفتی اشکها | از دو چشم تو مثال مشکها | |||||
ذوق دارد هر کسی در طاعتی | لاجرم نشکیبد از وی ساعتی | |||||
آن غبین و درد بودی صد نماز | کو نماز و کو فروغ آن نیاز |