مثنوی معنوی/در بیان وخامت چرب و شیرین دنیا و مانع شدن
ظاهر
وا رهی زین روزی ریزهی کثیف | در فتی در لوت و در قوت شریف | |||||
گر هزاران رطل لوتش میخوری | میروی پاک و سبک همچون پری | |||||
که نه حبس باد و قولنجت کند | چارمیخ معده آهنجت کند | |||||
گر خوری کم گرسنه مانی چو زاغ | ور خوری پر گیرد آروغت دماغ | |||||
کم خوری خوی بد و خشکی و دق | پر خوری شد تخمه را تن مستحق | |||||
از طعام الله و قوت خوشگوار | بر چنان دریا چو کشتی شو سوار | |||||
باش در روزه شکیبا و مصر | دم به دم قوت خدا را منتظر | |||||
که آن خدای خوبکار بردبار | هدیهها را میدهد در انتظار | |||||
انتظار نان ندارد مرد سیر | که سبک آید وظیفه یا که دیر | |||||
بینوا هر دم همی گوید که کو | در مجاعت منتظر در جست و جو | |||||
چون نباشی منتظر ناید به تو | آن نوالهی دولت هفتاد تو | |||||
ای پدر الانتظار الانتظار | از برای خوان بالا مردوار | |||||
هر گرسنه عاقبت قوتی بیافت | آفتاب دولتی بر وی بتافت | |||||
ضیف با همت چو ز آشی کم خورد | صاحب خوان آش بهتر آورد | |||||
جز که صاحب خوان درویشی لیم | ظن بد کم بر به رزاق کریم | |||||
سر برآور همچو کوهی ای سند | تا نخستین نور خور بر تو زند | |||||
که آن سر کوه بلند مستقر | هست خورشید سحر را منتظر |