مثنوی معنوی/در بیان آنک حکما گویند آدمی عالم صغریست
ظاهر
پس به صورت عالم اصغر توی | پس به معنی عالم اکبر توی | |||||
ظاهر آن شاخ اصل میوه است | باطنا بهر ثمر شد شاخ هست | |||||
گر نبودی میل و اومید ثمر | کی نشاندی باغبان بیخ شجر | |||||
پس به معنی آن شجر از میوه زاد | گر به صورت از شجر بودش ولاد | |||||
مصطفی زین گفت که آدم و انبیا | خلف من باشند در زیر لوا | |||||
بهر این فرموده است آن ذو فنون | رمز نحن اخرون السابقون | |||||
گر بصورت من ز آدم زادهام | من به معنی جد جد افتادهام | |||||
کز برای من بدش سجدهی ملک | وز پی من رفت بر هفتم فلک | |||||
پس ز من زایید در معنی پدر | پس ز میوه زاد در معنی شجر | |||||
اول فکر آخر آمد در عمل | خاصه فکری کو بود وصف ازل | |||||
حاصل اندر یک زمان از آسمان | میرود میآید ایدر کاروان | |||||
نیست بر این کاروان این ره دراز | کی مفازه زفت آید با مفاز | |||||
دل به کعبه میرود در هر زمان | جسم طبع دل بگیرد ز امتنان | |||||
این دراز و کوتهی مر جسم راست | چه دراز و کوته آنجا که خداست | |||||
چون خدا مر جسم را تبدیل کرد | رفتنش بیفرسخ و بیمیل کرد | |||||
صد امیدست این زمان بردار گام | عاشقانه ای فتی خل الکلام | |||||
گرچه پلهی چشم بر هم میزنی | در سفینه خفتهای ره میکنی |