مثنوی معنوی/خلاص یافتن کودکان از مکتب بدین مکر
ظاهر
سجده کردند و بگفتند ای کریم | دور بادا از تو رنجوری و بیم | |||||
پس برون جستند سوی خانهها | همچو مرغان در هوای دانهها | |||||
مادرانشان خشمگین گشتند و گفت | روز کتاب و شما با لهو جفت | |||||
عذر آوردند کای مادر تو بیست | این گناه از ما و از تقصیر نیست | |||||
از قضای آسمان استاد ما | گشت رنجور و سقیم و مبتلا | |||||
مادران گفتند مکرست و دروغ | صد دروغ آرید بهر طمع دوغ | |||||
ما صباح آییم پیش اوستا | تا ببینیم اصل این مکر شما | |||||
کودکان گفتند بسم الله روید | بر دروغ و صدق ما واقف شوید |