مثنوی معنوی/حکایت آن صیادی کی خویشتن در گیاه پیچیده بود
ظاهر
رفت مرغی در میان مرغزار | بود آنجا دام از بهر شکار | |||||
دانهی چندی نهاده بر زمین | وآن صیاد آنجا نشسته در کمین | |||||
خویشتن پیچیده در برگ و گیاه | تا در افتد صید بیچاره ز راه | |||||
مرغک آمد سوی او از ناشناخت | پس طوافی کرد و پیش مرد تاخت | |||||
گفت او را کیستی تو سبزپوش | در بیابان در میان این وحوش | |||||
گفت مرد زاهدم من منقطع | با گیاهی گشتم اینجا مقتنع | |||||
زهد و تقوی را گزیدم دین و کیش | زانک میدیدم اجل را پیش خویش | |||||
مرگ همسایه مرا واعظ شده | کسب و دکان مرا برهم زده | |||||
چون به آخر فرد خواهم ماندن | خو نباید کرد با هر مرد و زن | |||||
رو بخواهم کرد آخر در لحد | آن به آید که کنم خو با احد | |||||
چو زنخ را بست خواهند ای صنم | آن به آید که زنخ کمتر زنم | |||||
ای بزربفت و کمر آموخته | آخرستت جامهی نادوخته | |||||
رو به خاک آریم کز وی رستهایم | دل چرا در بیوفایان بستهایم | |||||
جد و خویشانمان قدیمی چار طبع | ما به خویشی عاریت بستیم طمع | |||||
سالها همصحبتی و همدمی | با عناصر داشت جسم آدمی | |||||
روح او خود از نفوس و از عقول | روح اصول خویش را کرده نکول | |||||
از عقول و از نفوس پر صفا | نامه میآید به جان کای بیوفا | |||||
یارکان پنج روزه یافتی | رو ز یاران کهن بر تافتی | |||||
کودکان گرچه که در بازی خوشند | شب کشانشان سوی خانه میکشند | |||||
شد برهنه وقت بازی طفل خرد | دزد از ناگه قبا و کفش برد | |||||
آن چنان گرم او به بازی در فتاد | کان کلاه و پیرهن رفتش ز یاد | |||||
شد شب و بازی او شد بیمدد | رو ندارد کو سوی خانه رود | |||||
نی شنیدی انما الدنیا لعب | باد دادی رخت و گشتی مرتعب | |||||
پیش از آنک شب شود جامه بجو | روز را ضایع مکن در گفت و گو | |||||
من به صحرا خلوتی بگزیدهام | خلق را من دزد جامه دیدهام | |||||
نیم عمر از آرزوی دلستان | نیم عمر از غصههای دشمنان | |||||
جبه را برد آن کله را این ببرد | غرق بازی گشته ما چون طفل خرد | |||||
نک شبانگاه اجل نزدیک شد | خل هذا اللعب به سبک لاتعد | |||||
هین سوار توبه شود در دزد رس | جامهها از دزد بستان باز پس | |||||
مرکب توبه عجاب مرکبست | بر فلک تازد به یک لحظه ز پست | |||||
لیک مرکب را نگه میدار از آن | کو بدزدید آن قبایت را نهان | |||||
تا ندزدد مرکبت را نیز هم | پاس دار این مرکبت را دم به دم |