مثنوی معنوی/جواب گفتن خر روباه را ۳
ظاهر
گفت رو رو هین ز پیشم ای عدو | تا نبینم روی تو ای زشترو | |||||
آن خدایی که ترا بدبخت کرد | روی زشتت را کریه و سخت کرد | |||||
با کدامین روی میآیی به من | این چنین سغری ندارد کرگدن | |||||
رفتهای در خون جانم آشکار | که ترا من رهبرم تا مرغزار | |||||
تا بدیدم روی عزراییل را | باز آوردی فن و تسویل را | |||||
گرچه من ننگ خرانم یا خرم | جانورم جان دارم این را کی خرم | |||||
آنچ من دیدم ز هول بیامان | طفل دیدی پیر گشتی در زمان | |||||
بیدل و جان از نهیب آن شکوه | سرنگون خود را در افکندم ز کوه | |||||
بسته شد پایم در آن دم از نهیب | چون بدیدم آن عذاب بیحجاب | |||||
عهد کردم با خدا کای ذوالمنن | برگشا زین بستگی تو پای من | |||||
تا ننوشم وسوسهی کس بعد ازین | عهد کردم نذر کردم ای معین | |||||
حق گشاده کرد آن دم پای من | زان دعا و زاری و ایمای من | |||||
ورنه اندر من رسیدی شیر نر | چون بدی در زیر پنجهی شیر خر | |||||
باز بفرستادت آن شیر عرین | سوی من از مکر ای بس القرین | |||||
حق ذات پاک الله الصمد | که بود به مار بد از یار بد | |||||
مار بد جانی ستاند از سلیم | یار بد آرد سوی نار مقیم | |||||
از قرین بیقول و گفت و گوی او | خو بدزدد دل نهان از خوی او | |||||
چونک او افکند بر تو سایه را | دزدد آن بیمایه از تو مایه را | |||||
عقل تو گر اژدهایی گشت مست | یار بد او را زمرد دان که هست | |||||
دیدهی عقلت بدو بیرون جهد | طعن اوت اندر کف طاعون نهد |