مثنوی معنوی/جواب گفتن خر روباه را ۲
ظاهر
گفت من به از توکل بر ربی | میندانم در دو عالم مکسبی | |||||
کسب شکرش را نمیدانم ندید | تا کشد رزق خدا رزق و مزید | |||||
بحثشان بسیار شد اندر خطاب | مانده گشتند از سال و از جواب | |||||
بعد از آن گفتش بدان در مملکه | نهی لا تلقوا بایدی تهلکه | |||||
صبر در صحرای خشک و سنگلاخ | احمقی باشد جهان حق فراخ | |||||
نقل کن زینجا به سوی مرغزار | میچر آنجا سبزه گرد جویبار | |||||
مرغزاری سبز مانند جنان | سبزه رسته اندر آنجا تا میان | |||||
خرم آن حیوان که او آنجا شود | اشتر اندر سبزه ناپیدا شود | |||||
هر طرف در وی یکی چشمهی روان | اندرو حیوان مرفه در امان | |||||
از خری او را نمیگفت ای لعین | تو از آنجایی چرا زاری چنین | |||||
کو نشاط و فربهی و فر تو | چیست این لاغر تن مضطر تو | |||||
شرح روضه گر دروغ و زور نیست | پس چرا چشمت ازو مخمور نیست | |||||
این گدا چشمی و این نادیدگی | از گدایی تست نه از بگلربگی | |||||
چون ز چشمه آمدی چونی تو خشک | ور تو ناف آهویی کو بوی مشک | |||||
زانک میگویی و شرحش میکنی | چون نشانی در تو نامد ای سنی |