مثنوی معنوی/تفسیر این آیت کی ان تستفتحوا فقد جائکم الفتح ایهای طاعنان
ظاهر
از بتان و از خدا در خواستیم | که بکن ما را اگر ناراستیم | |||||
آنک حق و راستست از ما و او | نصرتش ده نصرت او را بجو | |||||
این دعا بسیار کردیم و صلات | پیش لات و پیش عزی و منات | |||||
که اگر حقست او پیداش کن | ور نباشد حق زبون ماش کن | |||||
چونک وا دیدیم او منصور بود | ما همه ظلمت بدیم او نور بود | |||||
این جواب ماست کانچ خواستید | گشت پیدا که شما ناراستید | |||||
باز این اندیشه را از فکر خویش | کور میکردند و دفع از ذکر خویش | |||||
کین تفکرمان هم از ادبار رست | که صواب او شود در دل درست | |||||
خود چه شد گر غالب آمد چند بار | هر کسی را غالب آرد روزگار | |||||
ما هم از ایام بختآور شدیم | بارها بر وی مظفر آمدیم | |||||
باز گفتندی که گرچه او شکست | چون شکست ما نبود آن زشت و پست | |||||
زانک بخت نیک او را در شکست | داد صد شادی پنهان زیردست | |||||
کو باشکسته نمیمانست هیچ | که نه غم بودش در آن نه پیچ پیچ | |||||
چون نشان ممنان مغلوبیست | لیک در اشکست ممن خوبیست | |||||
گر تو مشک و عنبری را بشکنی | عالمی از فوح ریحان پر کنی | |||||
ور شکستی ناگهان سرگین خر | خانهها پر گند گردد تا به سر | |||||
وقت واگشت حدیبیه بذل | دولت انا فتحنا زد دهل |