مثنوی معنوی/تفسیر انی اری سبع بقرات سمان یاکلهن سبع عجاف
ظاهر
| آن عزیز مصر میدیدی به خواب | چونک چشم غیب را شد فتح باب | |||||
| هفت گاو فربه بس پروری | خوردشان آن هفت گاو لاغری | |||||
| در درون شیران بدند آن لاغران | ورنه گاوان را نبودندی خوران | |||||
| پس بشر آمد به صورت مرد کار | لیک در وی شیر پنهان مردخوار | |||||
| مرد را خوش وا خورد فردش کند | صاف گردد دردش ار دردش کند | |||||
| زان یکی درد او ز جمله دردها | وا رهد پا بر نهد او بر سها | |||||
| چند گویی همچو زاغ پر نحوس | ای خلیل از بهر چه کشتی خروس | |||||
| گفت فرمان حکمت فرمان بگو | تا مسبح گردم آن را مو به مو | |||||