مثنوی معنوی/تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا
ظاهر
| بینی اندر دلق مهتر زادهای | سر برهنه در بلا افتادهای | |||||
| در هوای نابکاری سوخته | اقمشه و املاک خود بفروخته | |||||
| خان و مان رفته شده بدنام و خوار | کام دشمن میرود ادبیروار | |||||
| زاهدی بیند بگوید ای کیا | همتی میدار از بهر خدا | |||||
| کاندرین ادبار زشت افتادهام | مال و زر و نعمت از کف دادهام | |||||
| همتی تا بوک من زین وا رهم | زین گل تیره بود که بر جهم | |||||
| این دعا میخواهد او از عام و خاص | کالخلاص و الخلاص و الخلاص | |||||
| دست باز و پای باز و بند نی | نه موکل بر سرش نه آهنی | |||||
| از کدامین بند میجویی خلاص | وز کدامین حبس میجویی مناص | |||||
| بند تقدیر و قضای مختفی | کی نبیند آن بجز جان صفی | |||||
| گرچه پیدا نیست آن در مکمنست | بتر از زندان و بند آهنست | |||||
| زانک آهنگر مر آن را بشکند | حفره گر هم خشت زندان بر کند | |||||
| ای عجب این بند پنهان گران | عاجز از تکسیر آن آهنگران | |||||
| دیدن آن بند احمد را رسد | بر گلوی بسته حبل من مسد | |||||
| دید بر پشت عیال بولهب | تنگ هیزم گفت حمالهی حطب | |||||
| حبل و هیزم را جز او چشمی ندید | که پدید آید برو هر ناپدید | |||||
| باقیانش جمله تاویلی کنند | کین ز بیهوشیست و ایشان هوشمند | |||||
| لیک از تاثیر آن پشتش دوتو | گشته و نالان شده او پیش تو | |||||
| که دعایی همتی تا وا رهم | تا ازین بند نهان بیرون جهم | |||||
| آنک بیند این علامتها پدید | چون نداند او شقی را از سعید | |||||
| داند و پوشد بامر ذوالجلال | که نباشد کشف راز حق حلال | |||||
| این سخن پایان ندارد آن فقیر | از مجاعت شد زبون و تن اسیر | |||||