مثنوی معنوی/بیان آنک در هر نفسی فتنهی مسجد ضرار هست
ظاهر
چون پدید آمد که آن مسجد نبود | خانهی حیلت بد و دام جهود | |||||
پس نبی فرمود کان را بر کنند | مطرحهی خاشاک و خاکستر کنند | |||||
صاحب مسجد چو مسجد قلب بود | دانهها بر دام ریزی نیست جود | |||||
گوشت اندر شست تو ماهیرباست | آنچنان لقمه نی بخشش نه سخاست | |||||
مسجد اهل قبا کان بد جماد | آنچ کفو او نبد راهش نداد | |||||
در جمادات این چنین حیفی نرفت | زد در آن ناکفو امیر داد نفت | |||||
پس حقایق را که اصل اصلهاست | دان که آنجا فرقها و فصلهاست | |||||
نه حیاتش چون حیات او بود | نه مماتش چون ممات او بود | |||||
گور او هرگز چو گور او مدان | خود چه گویم حال فرق آن جهان | |||||
بر محک زن کار خود ای مرد کار | تا نسازی مسجد اهل ضرار | |||||
بس در آن مسجدکنان تسخر زدی | چون نظر کردی تو خود زیشان بدی |