مثنوی معنوی/بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید
ظاهر
آن نیاز مریمی بودست و درد | که چنان طفلی سخن آغاز کرد | |||||
جزو او بی او برای او بگفت | جزو جزوت گفت دارد در نهفت | |||||
دست و پا شاهد شوندت ای رهی | منکری را چند دست و پا نهی | |||||
ور نباشی مستحق شرح و گفت | ناطقهی ناطق ترا دید و بخفت | |||||
هر چه رویید از پی محتاج رست | تا بیابد طالبی چیزی که جست | |||||
حق تعالی گر سماوات آفرید | از برای دفع حاجات آفرید | |||||
هر کجا دردی دوا آنجا رود | هر کجا فقری نوا آنجا رود | |||||
هر کجا مشکل جواب آنجا رود | هر کجا کشتیست آب آنجا رود | |||||
آب کم جو تشنگی آور بدست | تا بجوشد آب از بالا و پست | |||||
تا نزاید طفلک نازک گلو | کی روان گردد ز پستان شیر او | |||||
رو بدین بالا و پستیها بدو | تا شوی تشنه و حرارت را گرو | |||||
بعد از آن بانگ زنبور هوا | بانگ آب جو بنوشی ای کیا | |||||
حاجت تو کم نباشد از حشیش | آب را گیری سوی او میکشیش | |||||
گوش گیری آب را تو میکشی | سوی زرع خشک تا یابد خوشی | |||||
زرع جان را کش جواهر مضمرست | ابر رحمت پر ز آب کوثرست | |||||
تا سقاهم ربهم آید خطاب | تشنه باش الله اعلم بالصواب |