مثنوی معنوی/بیان آنک حق تعالی صورت ملوک را
ظاهر
| آنچنانک حق ز گوشت و استخوان | از شهان باب صغیری ساخت هان | |||||
| اهل دنیا سجدهی ایشان کنند | چونک سجدهی کبریا را دشمنند | |||||
| ساخت سرگیندانکی محرابشان | نام آن محراب میر و پهلوان | |||||
| لایق این حضرت پاکی نهاید | نیشکر پاکان شما خالینیید | |||||
| آن سگان را این خسان خاضع شوند | شیر را عارست کو را بگروند | |||||
| گربه باشد شحنه هر موشخو | موش که بود تا ز شیران ترسد او | |||||
| خوف ایشان از کلاب حق بود | خوفشان کی ز آفتاب حق بود | |||||
| ربی الاعلاست ورد آن مهان | رب ادنی درخور این ابلهان | |||||
| موش کی ترسد ز شیران مصاف | بلک آن آهوتگان مشکناف | |||||
| رو به پیش کاسهلیس ای دیگلیس | توش خداوند و ولی نعمت نویس | |||||
| بس کن ار شرحی بگویم دور دست | خشم گیرد میر و هم داند که هست | |||||
| حاصل این آمد که بد کن ای کریم | با لیمان تا نهد گردن لیم | |||||
| با لیم نفس چون احسان کند | چون لیمان نفس بد کفران کند | |||||
| زین سبب بد که اهل محنت شاکرند | اهل نعمت طاغیند و ماکرند | |||||
| هست طاغی بگلر زرینقبا | هست شاکر خستهی صاحبعبا | |||||
| شکر کی روید ز املاک و نعم | شکر میروید ز بلوی و سقم | |||||