مثنوی معنوی/بیان آنک بیکاران و افسانهجویان مثل آن ترکاند
ظاهر
اطلس عمرت به مقراض شهور | برد پارهپاره خیاط غرور | |||||
تو تمنا میبری که اختر مدام | لاغ کردی سعد بودی بر دوام | |||||
سخت میتولی ز تربیعات او | وز دلال و کینه و آفات او | |||||
سخت میرنجی ز خاموشی او | وز نحوس و قبض و کینکوشی او | |||||
که چرا زهرهی طرب در رقص نیست | بر سعود و رقص سعد او مهایست | |||||
اخترت گوید که گر افزون کنم | لاغ را پس کلیت مغبون کنم | |||||
تو مبین قلابی این اختران | عشق خود بر قلبزن بین ای مهان |