مثنوی معنوی/بقیهی ذکر آن مهمان مسجد مهمانکش
ظاهر
| باز گو کان پاکباز شیرمرد | اندر آن مسجد چه بنمودش چه کرد | |||||
| خفت در مسجد خود او را خواب کو | مرد غرقه گشته چون خسپد بجو | |||||
| خواب مرغ و ماهیان باشد همی | عاشقان را زیر غرقاب غمی | |||||
| نیمشب آواز با هولی رسید | کایم آیم بر سرت ای مستفید | |||||
| پنج کرت این چنین آواز سخت | میرسید و دل همیشد لختلخت | |||||