مثنوی معنوی/بازگردانیدن سلیمان علیهالسلام
ظاهر
باز گردید ای رسولان خجل | زر شما را دل به من آرید دل | |||||
این زر من بر سر آن زر نهید | کوری تن فرج استر را دهید | |||||
فرج استر لایق حلقهی زرست | زر عاشق روی زرد اصفرست | |||||
که نظرگاه خداوندست آن | کز نظرانداز خورشیدست کان | |||||
کو نظرگاه شعاع آفتاب | کو نظرگاه خداوند لباب | |||||
از گرفت من ز جان اسپر کنید | گرچه اکنون هم گرفتار منید | |||||
مرغ فتنه دانه بر بامست او | پر گشاده بستهی دامست او | |||||
چون به دانه داد او دل را به جان | ناگرفته مر ورا بگرفته دان | |||||
آن نظرها که به دانه میکند | آن گره دان کو به پا برمیزند | |||||
دانه گوید گر تو میدزدی نظر | من همی دزدم ز تو صبر و مقر | |||||
چون کشیدت آن نظر اندر پیم | پس بدانی کز تو من غافل نیم |