مثنوی معنوی/اقتدا کردن قوم از پس دقوقی

از ویکی‌نبشته
دفتر سوم مثنوی از مولوی
(اقتدا کردن قوم از پس دقوقی)
  پیش در شد آن دقوقی در نماز قوم همچون اطلس آمد او طراز  
  اقتدا کردند آن شاهان قطار در پی آن مقتدای نامدار  
  چونک با تکبیرها مقرون شدند همچو قربان از جهان بیرون شدند  
  معنی تکبیر اینست ای امام کای خدا پیش تو ما قربان شدیم  
  وقت ذبح الله اکبر می‌کنی همچنین در ذبح نفس کشتنی  
  تن چو اسمعیل و جان همچون خلیل کرد جان تکبیر بر جسم نبیل  
  گشت کشته تن ز شهوتها و آز شد به بسم الله بسمل در نماز  
  چون قیامت پیش حق صفها زده در حساب و در مناجات آمده  
  ایستاده پیش یزدان اشک‌ریز بر مثال راست‌خیز رستخیز  
  حق همی‌گوید چه آوردی مرا اندرین مهلت که دادم من ترا  
  عمر خود را در چه پایان برده‌ای قوت و قوت در چه فانی کرده‌ای  
  گوهر دیده کجا فرسوده‌ای پنج حس را در کجا پالوده‌ای  
  چشم و هوش و گوش و گوهرهای عرش خرج کردی چه خریدی تو ز فرش  
  دست و پا دادمت چون بیل و کلند من ببخشیدم ز خود آن کی شدند  
  همچنین پیغامهای دردگین صد هزاران آید از حضرت چنین  
  در قیام این کفتها دارد رجوع وز خجالت شد دوتا او در رکوع  
  قوت استادن از خجلت نماند در رکوع از شرم تسبیحی بخواند  
  باز فرمان می‌رسد بردار سر از رکوع و پاسخ حق بر شمر  
  سر بر آرد از رکوع آن شرمسار باز اندر رو فتد آن خام‌کار  
  باز فرمان آیدش بردار سر از سجود و وا ده از کرده خبر  
  سر بر آرد او دگر ره شرمسار اندر افتد باز در رو همچو مار  
  باز گوید سر بر آر و باز گو که بخواهم جست از تو مو بمو  
  قوت پا ایستادن نبودش که خطاب هیبتی بر جان زدش  
  پس نشیند قعده زان بار گران حضرتش گوید سخن گو با بیان  
  نعمتت دادم بگو شکرت چه بود دادمت سرمایه هین بنمای سود  
  رو بدست راست آرد در سلام سوی جان انبیا و آن کرام  
  یعنی ای شاهان شفاعت کین لیم سخت در گل ماندش پای و گلیم