مثنوی معنوی/اختیار کردن پادشاه دختر درویش زاهدی را از جهت پسر و اعتراض کردن اهل حرم و ننگ داشتن ایشان از پیوندی درویش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
مادر شهزاده گفت از نقص عقل | شرط کفویت بود در عقل نقل | |||||
تو ز شح و بخل خواهی وز دها | تا ببندی پور ما را بر گدا | |||||
گفت صالح را گدا گفتن خطاست | کو غنی القلب از داد خداست | |||||
در قناعت میگریزد از تقی | نه از لیمی و کسل همچون گدا | |||||
قلتی کان از قناعت وز تقاست | آن ز فقر و قلت دونان جداست | |||||
حبهای آن گر بیابد سر نهد | وین ز گنج زر به همت میجهد | |||||
شه که او از حرص قصد هر حرام | میکند او را گدا گوید همام | |||||
گفت کو شهر و قلاع او را جهاز | یا نثار گوهر و دینار ریز | |||||
گفت رو هر که غم دین برگزید | باقی غمها خدا از وی برید | |||||
غالب آمد شاه و دادش دختری | از نژاد صالحی خوش جوهری | |||||
در ملاحت خود نظیر خود نداشت | چهرهاش تابانتر از خورشید چاشت | |||||
حسن دختر این خصالش آنچنان | کز نکویی مینگنجد در بیان | |||||
صید دین کن تا رسد اندر تبع | حسن و مال و جاه و بخت منتفع | |||||
آخرت قطار اشتر دان به ملک | در تبع دنیاش همچون پشم و پشک | |||||
پشم بگزینی شتر نبود ترا | ور بود اشتر چه قیمت پشم را | |||||
چون بر آمد این نکاح آن شاه را | با نژاد صالحان بی مرا | |||||
از قضا کمپیرکی جادو که بود | عاشق شهزادهی با حسن و جود | |||||
جادوی کردش عجوزهی کابلی | کی برد زان رشک سحر بابلی | |||||
شه بچه شد عاشق کمپیر زشت | تا عروس و آن عروسی را بهشت | |||||
یک سیه دیوی و کابولی زنی | گشت به شهزاده ناگه رهزنی | |||||
آن نودساله عجوزی گنده کس | نه خرد هشت آن ملک را و نه نس | |||||
تا به سالی بود شهزاده اسیر | بوسهجایش نعل کفش گنده پیر | |||||
صحبت کمپیر او را میدرود | تا ز کاهش نیمجانی مانده بود | |||||
دیگران از ضعف وی با درد سر | او ز سکر سحر از خود بیخبر | |||||
این جهان بر شاه چون زندان شده | وین پسر بر گریهشان خندان شده | |||||
شاه بس بیچاره شد در برد و مات | روز و شب میکرد قربان و زکات | |||||
زانک هر چاره که میکرد آن پدر | عشق کمپیرک همیشد بیشتر | |||||
پس یقین گشتش که مطلق آن سریست | چاره او را بعد از این لابه گریست | |||||
سجده میکرد او که هم فرمان تراست | غیر حق بر ملک حق فرمان کراست | |||||
لیک این مسکین همیسوزد چو عود | دست گیرش ای رحیم و ای ودود | |||||
تا ز یا رب یا رب و افغان شاه | ساحری استاد پیش آمد ز راه |