فروغی بسطامی (تضمینها)/مطربی زمزمه سر کرد سحر در گلزار
ظاهر
مطربی زمزمه سر کرد سحر در گلزار | رفتم از این غزل شاه به یک بار از کار | |||||
«مجلس ما چو بهشت است در این فصل بهار | خیز ای ساقی مستان قدح باده بیار | |||||
باده هم چو گل احمر یا لالهی سرخ | باده هم چو دل عاشق یا روی نگار | |||||
بادهی کهنه گر از عمرش پرسم گویند | که ز پنجاه فزون است و صد آید به شمار | |||||
بادهای گر شود از غرب تهی شیشهی آن | می نیابی تو به شرق اندر مردی هشیار | |||||
بادهی صاف چو دلهای حکیمان اله | تلخ چون زاهد سجاده فکن در بازار | |||||
تا به کی گردم بر خاک درت خوار و ذلیل | تا به کی باشم در دست غمت زار و نزار | |||||
بی تو گیرد همه شب لشکر آهم به میان | بی تو ریزد همه دم گوهر اشکم به کنار | |||||
عاشقان را به سر کوی تو نه راه و نه رسم | پاک بازان را بهر تو نه خواب و نه قرار » |