فروغی بسطامی (تضمینها)/تا ز شاه این پنج بیت الحق شنیدم
ظاهر
تا ز شاه این پنج بیت الحق شنیدم | طبع من مستغنی از در ثمین شد | |||||
«عید مولود امیر الممنین شد | عالم بالا و پایین عنبرین شد | |||||
از برای مژدهی این عید حیدر | جبرییل از آسمان اندر زمین شد | |||||
پنج عنصر حیدر کرار دارد | قدرت حق زان که با خاکش عجین شد | |||||
ذوالفقار کج چنین گوید به عالم | راست از دست خدا شرع مبین شد | |||||
ناظم خرگاه اسرافیل باشد | حاجب درگاه جبریل امین شد» | |||||
دست حق از پرده گردید آشکارا | تا علی دستش برون از آستین شد | |||||
تا عجایبها کند ظاهر ز باطن | در نظر گاهی چنان گاهی چنین شد | |||||
تا قدم زد در جهان آفرینش | آفرین بر جانش از جان آفرین شد | |||||
عقد آب و خاک را بر بست محکم | خرگه افلاک را حبل المتین شد | |||||
آفتاب از طلعت او شد منور | آسمان از خرمنوی خوشهچین شد | |||||
هم به صورت قبلهی ارباب معنی | هم به معنی کعبهی اهل یقین شد | |||||
هم ملایک را به هر جا کرد یاری | هم خلایق را به هر حالت معین شد | |||||
هم عدویش وارد قعر جهنم | هم محبش داخل خلد برین شد | |||||
بر خلیل از مهر آن خورشید رحمت | آتش نمرود باغ یاسمین شد | |||||
در شب معراج ذات عرش سیرش | با احد بود و به احمد هم نشین شد | |||||
کس علی را جز خدا نشناخت آری | قابل این نکته خیرالمرسلین شد | |||||
کی تواند عقل بشناسد کسی را | کز طفیلش خلقت آن ماء و طین شد | |||||
پیش بود از اول و آخر از آن رو | پیشوای اولین و آخرین شد | |||||
تا فروغی رکن دین گردید بر پا | ظل یزدان ناصر ارکان دین شد |