پرش به محتوا

فروغی بسطامی (تضمین‌ها)/ای خامه‌ی مشک افشان چون نامه نگار آیی

از ویکی‌نبشته
فروغی بسطامی (تضمین‌ها) از فروغی بسطامی
(ای خامه‌ی مشک افشان چون نامه نگار آیی)
  ای خامه‌ی مشک افشان چون نامه نگار آیی این مطلع شاهی را عنوان کتابم کن  
  « ای ساقی خوش منظر مست می نابم کن روی چو مهت بنمای بیهوش و خرابم کن»  
  کیفیت بیداری خون کرد دلم ساقی برخیز و شرابم ده بنشین و به خوابم کن  
  هر وقت که می خواران پیمانه‌ی می نوشند از چشم خمارینت سرمست شرابم کن  
  من زهر فراقت را زین پیش نمی‌نوشم صهبای وصالم ده، فارغ ز عذابم کن  
  پیش لب نوشینت تا کی به سال آیم گر بوسه نمی‌بخشی یک باره جوابم کن  
  رخساره نشان دادی بی دین و دلم کردی بگشای خم گیسو بی طاقت و تابم کن  
  خواهی که در این عالم یک عمر کنم شاهی در خیل غلامانت یک روز حسابم کن  
  ترسم که بر خسرو داد از تو برم آخر شیرین دهنا رحمی بر چشم پرآبم کن  
  شه ناصردین کز دل پیر فلکش گوید کز جمله حجابت یک باره خطابم کن  
  صد بار فروغی من با دل بر خود گفتم بنواز دلم باری آن گاه عتابم کن