عبید زاکانی (مقطعات)/صاحبقران و صاحب دیوان عمید ملک
ظاهر
صاحبقران و صاحب دیوان عمید ملک | ای آنکه هرچه کرد ضمیرت صواب کرد | |||||
ای خواجه ای که نافذ تقدیر در ازل | ذات ترا ز جمله جهان احتساب کرد | |||||
وی سروری که هر نفس از خاک درگهت | گردون هزار فتح و ظفر فتح باب کرد | |||||
هرکو نهاد گردن طاعت به امر تو | نامش زمانه خسرو مالک رقاب کرد | |||||
وانکو چو آستانه مقیم درت نشد | سیلاب فتنه خانهی عمرش خراب کرد | |||||
یکباره جور و فتنهی عنان از جهان بتافت | تا صیت عدل و جود تو پا در رکاب کرد | |||||
هر منصبی کز آصف و جم یادگار ماند | بازوی تو به تیغ و قلم اکتساب کرد | |||||
تیغ عدو شکافت تو گوئی چه جوهریست | کزوی به روز معرکه بحر اضطراب کرد | |||||
زخمش چه معجزیست که سرها به باد داد | برقش چه آتشیست که جانها کباب کرد | |||||
هرک از در سال درآمد به پیش تو | کلک تو از کرم به عطایش جواب کرد | |||||
شاها طلوع اختر سعدیکه ناگهان | چون فتح و نصر روی به عالی جناب کرد | |||||
چون ماه تو به منظر زیبا نهاد روی | چون جرم خور به برج حمل انقلاب کرد | |||||
آن لحظه کو عزیمت ملک ظهور ساخت | دولت دو اسبه پیشتر از وی شتاب کرد | |||||
تا بر سرش نثار کند دست روزگار | پر حقهی سپهر ز در خوشاب کرد | |||||
شد قدر آفتاب ز همنامیش بلند | زان روح چرخ تهنیت آفتاب کرد | |||||
در سایهی تو تا به ابد کامکار باد | خود بخت نیک در ازلش کامیاب کرد | |||||
جاوید باد دولت و عمر تو وین دعا | ایزد به فضل و رحمت خود مستجاب کرد |