عبید زاکانی (غزلیات)/هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت

از ویکی‌نبشته
عبید زاکانی (غزلیات) از عبید زاکانی
(هرگز دلم ز کوی تو جایی دگر نرفت)
  هرگز دلم ز کوی تو جایی دگر نرفت یکدم خیال روی توام از نظر نرفت  
  جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت  
  هرکو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت هم بیخبر بیامد و هم بی‌خبر برفت  
  در کوی عشق بی سر و پایی نشان نداد کو خسته دل نیامد و خونین جگر نرفت  
  عمرم برفت در طلب عشق و عاقبت کامی نیافت خاطر و کاری بسر نرفت  
  شوری فتاد از تو در آفاق و کس نماند کو چون عبید در سر این شور و شر نرفت