عبید زاکانی (غزلیات)/نه بر هرخان و خاقان میبرم رشک
ظاهر
نه بر هرخان و خاقان میبرم رشک | نه بر هر میر و سلطان میبرم رشگ | |||||
نه دارم چشم بر گنجور و دستور | نه بر گنج فراوان میبرم رشگ | |||||
نه میاندیشم از دوزخ به یک جو | نه بر فردوس و رضوان میبرم رشگ | |||||
نه بر هر باغ و بستان مینهم دل | نه بر هر قصر و ایوان میبرم رشگ | |||||
ز من چرخ کهن بستد جوانی | بر آن ایام و دوران میبرم رشگ | |||||
چو رنج دیگرم بر پیری افزود | به حال هرکسی زان میبرم رشگ | |||||
چو دردم میشود افزون در آن حال | بر آن کو میدهد جان میبرم رشگ | |||||
عبید از درد مینالد شب و روز | بر آن کو یافت درمان میبرم رشگ |