عبید زاکانی (غزلیات)/مرا دلیست ره عافیت رها کرده

از ویکی‌نبشته
عبید زاکانی (غزلیات) از عبید زاکانی
(مرا دلیست ره عافیت رها کرده)
  مرا دلیست ره عافیت رها کرده وجود خود هدف ناوک بلا کرده  
  ز جور چرخ ستم دیده و رضا داده ز خوی یار جفا دیده و وفا کرده  
  به کار خویش فرو رفته مبتلی گشته به درد عشق مرا نیز مبتلی کرده  
  هر آنچه داشته از عقل و دانش و دین ز دست داده و سر در سر هوی کرده  
  گهی ز بیخردی آبروی خود برده گهی ز بیخبری قصد جان ما کرده  
  به قول و عهد بتان غره گشته وز سر جهل خیال باطل و اندیشه‌ی خطا کرده  
  عبید را به فریبی فکنده از مسکن ز دوستان و عزیزان خود جدا کرده