عبید زاکانی (غزلیات)/ما سریر سلطنت در بینوائی یافتیم
ظاهر
| ما سریر سلطنت در بینوایی یافتیم | لذت رندی ز ترک پارسایی یافتیم | |||||
| سالها در یوزه کردیم از در صاحبدلان | مایهی این پادشاهی زان گدایی یافتیم | |||||
| همت ما از سر صورت پرستی در گذشت | لاجرم در ملک معنی پادشایی یافتیم | |||||
| پرتو شمع تجلی بر دل ما شعله زد | این همه نور و ضیا زان روشنایی یافتیم | |||||
| صحبت میخوارگان از خاطر ما محو کرد | آن کدورتها که از زهد ریایی یافتیم | |||||
| پیش از این در سر غرور سرفرازی داشتیم | ترک سر کردیم و زان زحمت رهایی یافتیم | |||||
| گرچه آسیب فلک بشکست ما را چون عبید | از درونهای بزرگان مومیایی یافتیم | |||||