عبید زاکانی (غزلیات)/لعل نوشینش چو خندان میشود
ظاهر
لعل نوشینش چو خندان میشود | در جهان شکر فراوان میشود | |||||
قد او هرگه که جولان میکند | گوئیا سرو خرامان میشود | |||||
پرتو رویش چو میتابد ز دور | آفتاب از شرم پنهان میشود | |||||
قصهی زلفش نمیگویم به کس | زانکه خاطرها پریشان میشود | |||||
من نه تنها میشوم حیران او | هرکه او را دید حیران میشود | |||||
گرچه میگوید که بنوازم ترا | تا نگه کردی پشیمان میشود | |||||
با عبید ار نرم میگردد دلت | کارهای سختش آسان میشود | |||||
هرکه را شاهی عالم آرزوست | بندهی درگاه سلطان میشود | |||||
شاه اویس آن خسرو دریا دلی | کافتابش بندهی فرمان میشود (کذا) | |||||
خسروی کز کلک گوهربار او | کار بی سامان به سامان میشود |