عبید زاکانی (غزلیات)/خرم آن کس که غم عشق تو در دل دارد
ظاهر
| خرم آن کس که غم عشق تو در دل دارد | وز همه ملک جهان مهر تو حاصل دارد | |||||
| جور و بیداد و جفا کردن و عاشق کشتن | زیبد آنرا که چنین شکل و شمایل دارد | |||||
| عاشق دلشده را پند خردمند چه سود | رند دیوانه کجا گوش به عاقل دارد | |||||
| مبتلاییست که امید خلاصش نبود | هرکه بر پای دل از عشق سلاسل دارد | |||||
| تا دم بازپسین غرقهی دریای غمش | مدعی باشد اگر چشم به ساحل دارد | |||||
| هرکه خواهد که کند از تو مرادی حاصل | حاصل آنست که اندیشهی باطل دارد | |||||
| میکشد ساعد سیمین تو ما را و عبید | میل بوسیدن سرپنجهی قاتل دارد | |||||