عبید زاکانی (غزلیات)/حال خود بس تباه می‌بینم

از ویکی‌نبشته
عبید زاکانی (غزلیات) از عبید زاکانی
(حال خود بس تباه می‌بینم)
  حال خود بس تباه می‌بینم نامه‌ی دل سیاه می‌بینم  
  یوسف روح را ز شومی نفس مانده در قعر چاه می‌بینم  
  خط طومار عمر می‌خوانم همه واحسرتاه می‌بینم  
  در دل بی‌قرار می‌نگرم ناله و سوز و آه می‌بینم  
  ره دراز است و دور من خود را همه بی‌زاد راه می‌بینم  
  پایمردی که دست او گیرد محض لطف اله می‌بینم  
  عذر خواه عبید بی‌چاره کرم پادشاه می‌بینم