عبید زاکانی (غزلیات)/ترک سر مستم که ساغر میگرفت

از ویکی‌نبشته
عبید زاکانی (غزلیات) از عبید زاکانی
(ترک سر مستم که ساغر میگرفت)
  ترک سر مستم که ساغر میگرفت عالمی در شور و در شر میگرفت  
  عکس خورشید جمالش در جهان شعله میزد هفت کشور میگرفت  
  چون صبا بر چین زلفش میگذشت بوستان در مشگ و عنبر میگرفت  
  هر دمی از آه دود آسای من آتشی در عود و مجمر میگرفت  
  بوسه‌ای زو دل طلب میکرد لیک این سخن با او کجا در میگرفت  
  قصه‌ی دردش عبید از سوز دل هر زمان میگفت و از سر میگرفت