عبید زاکانی (غزلیات)/افتاده بازم در سر هوائی
ظاهر
افتاده بازم در سر هوایی | دل باز دارد میل بجایی | |||||
او شهریاری من خاکساری | او پادشاهی من بینوایی | |||||
بالا بلندی گیسو کمندی | سلطان حسنی فرمانروایی | |||||
ابروکمانی نازک میانی | نامهربانی شنگی دغایی | |||||
زین دلنوازی زین سرفرازی | زین جو فروشی گندم نمایی | |||||
بی او نبخشد خورشید نوری | بی او ندارد عالم صفایی | |||||
هرجا که لعلش در خنده آید | شکر ندارد آنجا بهایی | |||||
هر لحظه دارد دل با خیالش | خوش گفتگوئی خوش ماجرایی | |||||
گوئی بیابم جایی طبیبی | باشد که سازم دل را دوایی | |||||
دارد شکایت هرکس ز دشمن | ما را شکایت از آشنایی | |||||
چشم عبید ار سیرش ببیند | دیگر نبیند چشمش بلایی |