پرش به محتوا

شرق/شماره اول (۱۳۰۹)/نفوذ فارسی در عربی

از ویکی‌نبشته

نفوذ فارسی در عربی

چندی قبل کتاب تازه چاپ مصری دیدم بنام «فجر الاسلام» که یکی از مؤلفین سه‌گانهٔ آن طه حسین بود. در این کتاب نفوذ ایران در عرب و تقدم فضایل ایرانی ذکر و تصدیق شده است. از قرائت این فقره و از دریافتن اینکه در این عصر تعصب نژاد و ملیت که هرکس میکوشد رطب و یابس تمدن بشر را منسوب بعرق خود سازد حقشناسان و حقنویسانی وجود دارند شاد شدم. و دانستم که هنوز روح علمی امثال ابن خلدون در افکار بعضی از ساکنین وادی نیل مؤثر است.

نفوذ معنوی و لسانی عرب در ایران بحدی قوی و عمیق بوده که نفوذ متقابل ایران را از نظرها برده و مردم از درک تأثیر عظیم ملت ایران در عقاید و روحیات و تشکیلات سیاسی و اجتماعی عرب غفلت کرده‌اند. سبب این بی‌خبری بس آشکار است ایرانی نه تنها دین اسلام را پذیرفت و آنرا قائم مقام دین اجدادی خود ساخت بلکه زبان آن دین را نیز عزیز شمرد و آنرا در تالیفات علمی بکار برد و تعصب آنرا بیشتر از خود عرب کشید و برای تثیبت آن اصول و قوانین نوشت تا کار بجائی رسید که بعضی از وزرای ایرانی مانند صاحب بن عباد آن زبان را آشکارا حمایت و ترویج کردند و بعضی از علمای درجه اول ایرانی آنرا علناً بزبان فارسی برتری دادند و شخصی مانند زمخشری گفت: سپاس مر خدایرا آن خدایرا که افزون کرد بر همه زبانها زبان تازی را[۱]

شرح تاثیرات علمی و اجتماعی ایران در عرب که از بدو مناسبات این دو ملت از زمان ساسانیان و ملوک حیره تا قرنها بعد از اسلام وقوع داشته و صحبت از روابط ساسانیان و ملوک حیره و بحث از سلمان و ابن المقفع و آل نوبخت تا بابک و افشین و ابو مسلم و صدها امثال اینها خود کتابی لازم دارد و تنها عطف نگاهی بکتابهای قرون سابقه اسلامی مانند فهرست ابن الندیم و تنبیه و الاشراف مسعودی و آثار الباقیه بیرونی و ملاحظه نامهای شمارهٔ زیادی از مؤلفین و تصانیف یا مترجمین و تفاسیر ایرانی کافی خواهد بود که شخص تصوری از اهمیت نفوذ ایران در عرب کرده باشد.

مؤلفین اسلامی مثلاً از آنجمله بلاذری[۲] نوشته‌اند که در بدو اسلام در تمام قریش که برگزیده قبایل عرب بود تنها هفده تن با سواد وجود داشته و اسامی آنها را نیز آورده‌اند که از آن جمله حضرت امیرالمؤمنین علی بود. از این خبر بدست می‌آید که سواد اعظم این ملت شریف با علم و سواد میانه نداشته است. باید از همین تاریخ شروع کرد و تفحص نمود که علمای مبرز اسلامی از کدامین مملکت و از میان کدام ملت ظهور کرده‌اند تا معلوم گردد که کار و قیمت آثار نوابغی مانند طبری و ابو حنیفه و سیبویه و ابن قتیبه تا ابن سینا و غزالی و بیرونی و ابو زکریای رازی و غیرهم چه بوده است.

آنچه در این مختصر مذکور میافتد تنها قسمتی است که ظاهراً نفوذ ایران نسبت به تمام قسمت‌های دیگر در آن کمتر شده مخصوصاً در برابر نفوذ عربی بدر قابل نسیانی چه بوده و آن عبارت از نفوذ لسانی ایران است در عرب.

بدیهی است که در مقاله ساده و مختصری حق این مسئلهٔ مهم ادا نخواهد شد و تحقیقات کافی در این باب درخور است که هنوز بجا نیامده و کشف و شرح این‌گونه مسائل بی‌مبالغه فاتحة‌الکتاب تاریخ ادبی ایران و مبنای تعیین و تثبیت سبک نثر و نظم فارسی بعد از اسلام خواهد بود. مثلاً از جمله مسائلی که در نظر نگارنده جای تأمل و مورد تحقیق بایستی بشود نفوذ ایران در صرف و نحو زبان عرب است. صرف و نحو پارسی باستانی و اوستائی بسی مفصل و حالات مختلفه متعدد از اسم و فعل و حرف را داشته حتی دارای تثنیه نیز بوده و غریب بنظر میآید که در تدوین صرف و نحو عربی که فحول استادان آن مانند سیبویه و زمخشری ایرانی بوده‌اند قواعد فارسی بکلی از میان رفته باشد و این همه قواعد ناگهانی وضع شده و تنها بقد و قامت زبان عرب جاهلیت بریده شده باشد و امثال ابو الاسود آنرا ایجاد یا از زبان عرب استخراج کرده باشند. همچنین است حکایت خلیل ابن احمد در علم عروض و نظایر آن.

نفوذ زبانی ایران را میتوان از چهار جهة یعنی از جهت لغات علمی و اداری و تکلم عمومی و ادبی زبان عرب مورد مطالعه قرار دارد

کلمات علمی فارسی در عربی فراوان نیست ولی چون علمای زیادی از ایران تألیفات علمی فارسی را بتازی نقل کرده‌اند ازین راه عده‌ای لغات علمی را در مواردی که مقابل عربی آن بدست نیامده از فارسی آورده‌اند از آن قبیل است لغاتی مانند جوهر و اخشیج و اسامی ادویه نباتی مانند مرزنجوش وزراوند[۳] و دیگر اصطلاحات طبی مانند آنهائیکه در قانون ابن سینا و امثال آن آمده است. اگر کسی در معربات غور نماید و تألیفاتی مانند کتاب جوالیقی را از نظر بگذراند با بسی ازین قبیل تصادف خواهد نمود.

تأثیر فارسی در زبان معمولی عرب نیز کم نبوده و بهمان طور که امروز در بلاد عراق عرب لغات زیاد از فارسی در تکلم بکار برده میشود حتی بعضی از اعراب آن حدود صحبت فارسی را آشنا هستند در قدیم هم همین طریق بوده. مخصوصاً بصره و کوفه و بغداد مراکز نفوذ زبان فارسی در عرب بوده و این نوع نفوذ از زمان ساسانیان شروع نموده و حتی فارسی‌زبانان بداخلهٔ عربستان نیز راه یافته‌اند. از اخباریکه مؤید این دعوی است همانست که در تاریخ طبری آمده که بفحوای آن انوشیروان چندین صد از محبوسین ایرانی را در تحت قیادت سیف ذویزن معروف به یمن تبعید کرد. در موقع قیام مختار ثقفی زبان فارسی بطوری در میان سپاهیان وی سرایت داشته که یکی از سران اعراب برو ازین جهة خرده گرفته زیرا بزرگترین قسمت لشکریان وی فارسی صحبت می‌کرده‌اند و ایرانی بوده‌اند. شماره ایرانیان آن زمان کوفه را مورخین بیست هزار نوشته‌اند[۴] کلمات فارسی داخل ادارات تازه تشکیل عرب در اوایل اسلام نیز بوده. از آنجمله است کلمه وزیر که منصب آن در زمان بنی عباس به تقلید ایران معمول شد[۵] و اصل آن بفارسی و یشیر (بمعنی تصمیم) بوده است. در دیوان مالیات و دفاتر حساب مالی فارسی را بکار برده‌اند و از اصطلاحات مالیاتی آن زمان بعضی باقی مانده که از آنجمله «دهویه» و «ششویه» و «وید»ست که بمعنی زیاده می آید. دو کلمه اولی را بلاذری در فتوح‌البلدان «عشر و نصف عشر» ترجمه کرده که گویا سوءتفاهم روی داده و آن همان دهیک و ششیک است که عشروسدس باشد.[۶] از کتب دیگر مانند مفاتیح‌العلوم خوارزمی برمی‌آید که در دیگر تشکیلات اداری عرب نیز اصطلاحات فارسی بکار میرفته. مثلاً خوارزمی از اصطلاحات مالی مانند (گزیت) و (طسق) و (کستبزود) و تخمین و (سفتجه) و دانق و نیز از اصطلاحات دیوان برید مانند همین کلمه برید و فرانق واسگدار و غیره سخن میراند[۷]

در تأثیر زبان فارسی در ادبیات عرب گفتنی زیاد است و آن را جداگانه فرصتی و تحقیقی باید، نه تنها بتقلید اشعار فارسی مثنوی نو رباعی بتازی ساخته‌اند و شعرای عرب یا ایرانیان عربی‌گو در اشعار خود اسامی سلاطین و اعیاد و شهرهای ایرانی بکار برده‌اند[۸] بلکه عین لغات فارسی در شعر عربی استعمال کرده‌اند. و نمونه هائی ازین قبیل اشعار در کتب مختلف ادبی مانند ادب الکاتب ابن قتیبه و البیان و التبیین جاحظ و اغانی اصبهانی و نظایر آنها نقل شده است. از آنجمله است این اشعار که برای مثال در این مورد درج می‌گردد:

قد علمت فارس و حمیر وال اعراب بائدست ایکم نزلا

(ایرانیان و حمیر و اعراب جمله دانستند کدام یک از شما در دشت (برای جنگ) پیاده می‌شوید)

مقصود کلمه دشت است که در این بیت دست استعمال شده و نیز به عجاج را جز نسبت داده‌اند:

  کا الحبشی التف او تسبجا کما رایت فی الملاء البردجا  

(مانند حبشی که بلباس پیچیده یا شبی پوشیده چنانکه در جمعیت بردگان دیده‌ای)

تسبج صورت فعل مؤنث غایب است و برمیگردد بکلمهٔ سبیج که معرب شبی (لباس شب پیراهن شب) باشد. بردج معرب برده است. باز از همین قصیده عجاج است:

  عکف النبیط یلعبون الفنزجا  

قوم نبط حلقه زدند برای بازی پنجگان (فنزج معرب پنجه است گویا در این بازی پنج‌پنج می‌شده‌اند یا پنجه به پنجه می‌داده‌اند).

نیز در همان قصیده آمده:

  یوم خراج یخرج السمرجا  

(در روز بدهی سه بار (مالیات) میگیرد) سمرج از ترکیب فارسی سه مره حاصل شده.

همچنین: میاحة تمیح مشیار هوجا

[زن نا زنده‌ای که میخرامد بر اهواری]‌

رهوج- معرب راهوار یا رهوار است:

نیز در اشعار روبة ابن عجاج آمده:

  فی جسم شخت المنکیین قوش  

(در تن باریک دوش کوچک)

که قوش معرب کوچک است.

و دور نیست کلمهٔ نوش که در لغات عربی باو او مجهول آمده و بمعنی تناول گفته‌اند اصلش از نوشیدن فارسی باشد

چنانکه کسائی در آب خوردن شتر گفته:

  باتت تنوش الحوض نوشامن علا  


(داشت میخورد از حوض از آن بلندی)[۹]

دکتر رضازاده شفق

احصائیهٔ تلفن در ممالک اروپا.

ممالک جمعیت مشترکین تلفن
آلمان ۵۹۸۵۸۲۸۴ نفر ۱۳۷۶۹۱۵ نفر
انگلستان ۴۲۷۶۷۵۳۰ نفر ۷۶۰۷۰۲ نفر
فرانسه ۳۹۲۱۰۰۰۰ نفر ۳۰۹۵۷۲ نفر
سوئد ۵۵۲۲۴۰۳ نفر ۴۳۶۴۹۷ نفر
دانمارک ۴۲۱۶۰۰۰ نفر ۱۲۷۱۴۴ نفر

  1. اول مقدمة‌الادب، زمخشری.
  2. فتوح‌البلدان چاپ مصر ۴۷۷
  3. عیون الاخبار ابن قتیبه چاپ مصر ج ۲ ص ۱۰۴
  4. اخبارالطوال دینوری چاپ لیدن ص ۲۹۶
  5. کتاب الفخری چاپ مصر ص ۱۳۷
  6. فتوح‌البلدان بلاذری چاپ مصر ص ۳۰۸
  7. مفاتیح‌العلوم ص ۴۰-
    گزیت را خوارزمی فارسی جزیة گرفته ولی گویا اصل گزیت از آرامی باشد
    طسق در کتب عرب مثلا اقرب‌الموارد آمده و فارسی بودن آن ذکر شده خوارزمی اصل آنرا تشک دانسته ولی این کلمه در کتابهای لغت فارسی که دسترس بود مانند انجمن آرا، برهان، رشیدی، انندراج، اسدی، پیدا نشد. بدهی مخصوص بعنوان مالیات.
    کستبرود را خوارزمی معرب کاست و فزود، شمرده
    تخمین چنانکه خوارزمی تصدیق دارد از خمان فارسی است که گمان است و معرب شده.
    سفتجه-معرب-سفتک یا شاید سفتچه است که بمعنی حواله تحویل جنس از عاملی بعاملی باشد.
    برید-از بریدن-فرستادن بمعنی رسول آید.
    فرانق همان پروانه است که به پیشقدم و نامه‌بر پست گفته می‌شد
    اسگدار نامه‌بر که از منزلی بمنزلی عوض میشد. خوارزمی اصل آنرا اذکوداری گفته و این نوجیه منافی حدس صاحبان فرهنگ رشیدی و انجمن‌آرا است
  8. یتیمة‌الدهر ثعالبی چاپ دمشق ج ۳ ص ۲۳ و ۲۸۰ ج ۴ ص ۱۰ و ۱۲
  9. رجوع شود به ادب‌الکاتب ابن قتبیه ص ۳۷۵
    البیان و التبیین جاحظ ج ۱ ص ۱۰۸
    طبقات الشعرا ابن قتیبه ص ۱۰۱