شرق/شماره اول (۱۳۰۹)/سلطنت قباد و ظهور مزدک

از ویکی‌نبشته

سلطنت قباد و ظهور مزدک

(تألیف آرتور کریستنسن- ترجمهٔ آقای نصرالله فلسفی)

مقدمه

آقای تئودر نولدکه در سال ۱۸۷۹ قسمتی از آثار طبری را که در آن از تاریخ ساسانیان[۱] سخن رفته است ترجمه کرده و در این ترجمهٔ گرانبها اطلاعات چندی از تاریخ آئین مزدک در زمان سلطنت قباد اول بما میدهد.

این مستشرق عالیمقام با فضل و اطلاع کاملی که از مختصات اوست، تمام موادی را که از تاریخ آنزمان در دست داشته است گرد آورده و از آنجمله مجموعه‌ای از تاریخ آنعصر ترتیب داده که مطبوع عامه شده است. معهذا در غالب موارد نتیجهٔ حوادث نامعلوم و تاریکست و چون از آنزمان تا بحال منابع دیگری بدست آمده است که خالی از اهمیت نیست بگمان من شاید بتوان امروز بنتائج حقیقی‌تر نائل شد و برفع نقائص اطلاعات تاریخی عصری که مورد بحث است توفیق یافت.[۲]

کسی که زحمت تفحص در منابع مربوط بسلطنت قباد و ظهور مزدک را قبول میکند در مطالعات خود خویشتن را ناگزیر می‌بیند که از تمام حوادث قابل ملاحظهٔ آنعصر معرفت حاصل کند، چه تقریباً هریک از اینگونه حوادث از جهتی با تاریخ آئین مزدک مربوطست. بعلاوه من خواسته‌ام از هویت شهریار اشتراکی «کمونیست» که در تاریخ ایران موضوعی منحصر است معلوماتی تحصیل کنم و این مقصود مگر با تدقیق کامل در حرکات و اعمال این پادشاه. چنانکه از منابع موجوده برمی‌آید، امکان‌پذیر نبود. در تحقیقات خویش فقط از بیان مطالب مربوط بامور لشکری و ذکر اسامی بلادی که بنای آنرا بقباد نسبت داده چشم پوشیده‌ام. در ضمن مطالعه و معاینه آثاری که نویسندگان ایرانی و عرب راجع بزبان موضوع بحث ما نگاشته‌اند مقصود من آنبوده است که درباب تاریخ روایاتی که در زمانهای اسلامی راجع بوقایع سلطنتی شهریار ساسانی نقل کرده‌اند مجموعه‌ای ترتیب دهم.

در خلاصه‌ای که از تاریخ یسوع استی لیتس[۳]استخراج کرده‌ام بواسطهٔ اینکه زبان سریانی نمیدانم از ترجمهٔ رایت[۴] استفاده نموده‌ام.

آرتور کریستن سن

مآخذ

۱- مآخذ خارجی معاصر یا مآخذی که در آنها از معاصرین شواهدی ذکر شده است.

یسوع استی لیتس - تاریخ سریانی یسوع استیلیتس[۵] در حدود سال ۵۰۷ میلادی نگارش یافته است و از وقایع سنوات ۴۹۴ تا ۵۰۶ سخن میراند. چند فصل ازین تاریخ که بمنزلهٔ مقدمهٔ آنست خلاصهٔ وقایع یک قرن قبل را بیان میکند. یسوع چنانکه خود گفته است «وقایع را بقسمی نقل میکند که هموطنانش همگی صحت آنرا شهادت میتوانند داد»[۶] و چون دربارهٔ ایرانیان خارج مذهب اطلاعات کافی داشته است آنچه را که شنیده با نهایت سادگی بیان کرده است.

یسوع در مقدمهٔ تاریخ خویش (فصل ۹)از سلطنت فیروز و دو شکستی که در جنگ با هیاطله بر این پادشاه وارد شد سخن میراند و می‌نویسد که در شکت دوم فیروز اسیر شد و برای نجات خویش ناگزیر فرزند خود قباد را بگروگان بدشمن سپرد. سپس شرحی در باب مرگ فیروز و شکست یافتن سپاهیان وی از هیاطله در جنگی دیگر و سلطنت برادرش ولاش (بلاش) که مردی ملایم طبع و صلح‌جوی بود، بیان میکند. پس از آن میگوید که ولاش چون برای پرداخت حقوق سپاهیان نقدینه‌ای در خزانه نداشت و هیئت مؤبدان زرتشتی را نیز بواسطهٔ آنکه «میخواست قوانین مذهبی ایشانرا منسوخ کند و در بلاد مملکت گرمابها بنا نهد» بر خود خشمگین ساخته بود. سرانجام از سلطنت خلع شد و او را کور کرده قباد پسر فیروز را بسلطنت برداشتند. شهریار جدید از آناستاز[۷] امپراطور روم مبالغی برسم کمک مالی خواست و او را تهدید کرد که هرگاه آنمبلغ را نفرستد بر سرش لشکر خواهد کشید. ولی امپراطور چون «پیغام درشت ویرا شنید و از رفتار ناپسندیدهٔ او آگاه شد و دانست که او ارتداد پلید مجوسی زردشتیان را، که امر باشتراک زنان می‌نمود و مطابق آن هرکسی میتوانست با هر زنی که بخواهد نزدیک شود، از نو قائم ساخته، و با ارامنه که در اطاعت او بودند، بعلت آنکه پرستش آتش را تن نداده‌اند ستمکاری بسیار روا داشته» درخواست او را رد کرد و پیغام فرستاد که تا شهر نصیبین بروم شرقی تسلیم نشود قبول آن ممکن نیست (فصل ۲۰). ارامنه نیز سر بشورش بر داشته سپاهیانی را که قباد بدفع ایشان فرستاده بود درهم شکستند (فصل ۲۱). کادیشی‌ها و تاموری‌ها نیز طغیان کردند، اعراب هم که در اطاعت شهریار ایران بودند، چون احوال دولت قباد را آشفته دیدند کوس مخالفت زدند «و تا حد توانائی در خاک ایران از قتل و غارت دریغ نکردند» (فصل ۲۲) «بزرگان ایران نیز نهانی بر ضد قباد پیمان بستند و بر آن شدند که او را کشته مملکت را از خوی زشت و قوانین ناپسند وی برهانند. قباد چون ازین امر آگاه شد مملکت را ترک گفته بسرزمین هیاطله گریخت و پادشاه ایشان، که ایام گروگانی را نیز نزد وی بسر برده بود. پناهنده شد(فصل ۲۳). پس برادرش گاماسپ (جاماسب) بجای او بر تخت سلطنت ایران نشست قباد نیز در سرزمین هیاطله با خواهرزادهٔ خویش مزاوجت کرد. خواهرش در جنگی که موجب هلاک فیروز شد در دست هیاطله اسیر افتاده بود و چون دختر شاه بود همخوابهٔ پادشاه ایشان گشت و ازو دختری بوجود آورد. چون قباد بشاه هیاطله پناه برد خواهرش دختر خویش بدو داد. قباد پس از آنکه داماد شاه شد گستاخ گشت و همه روز پیش او بعجز و لابه نشست تا لشکری‌ همراه وی کند و او را در تنبیه بزرگان ایران و باز گرفتن سلطنت از دست رفته یاری دهد، پدر زنش نیز بدین خواهش او را لشکری فراوان داد و قباد رو بایران آورد. برادرش از خبر وصول او بگریخت و قباد بمقصود خویش رسید. بزرگان ایران را بکشت»، تاموریها و کادیشی‌ها هم از بیم سپاه هیاطله گردن باطاعت وی نهادند. اعراب نیز با او بر ضد یونانیان متحد شدند و ارامنه چون اطاعت نکردند از پای درآمدند، ولی قباد با آنکه غالب بود از پی اعدام ایشان برنخاست و برخلاف وعده کرد که اگر در جنگ با یونانیان او را یاری کند از پرستش آتش معافشان خواهد داشت. ارامنه هم کرها از ترس پذیرفتند» [فصل ۲۴]

یسوع استی‌لیتس در فصول ۴۸ تا ۹۸ از جنگ ایران و روم شرقی سخن میراند. سبب این جنگ قباد بود که در سال ۵۰۱ باراضی یونانی تاخت و شهر تئودوزیوپولیس[۸] (ارزروم) را تسخیر کرده بباد غارت داد و آتش زد و مردم آنشهر را باسیری برد. پس از آن در سال ۵۰۹ نیز شهر آمد[۹] (آمیدا) را فتح کرد و از غارت آن نیز مضایقه ننمود. درین فتح متجاوز از هشتاد هزار مرد نابود شدند و بسیاری دیگر را نیز یا در خارج شهر سنگ‌باران کردند یا بدجله انداختند یا باشکال مختلفه دیگر که شرح نمیتوان داد بهلاکت رساندند. (فصل ۵۳)

در آمد قباد گرمابهای یونانی را بدید و خود در آن گرمابها استحمام کرد و آن گرمابها چنان او را خوش آمد که چون بایران باز گشت فرمان داد در تمام شهرهای مملکت گرمابها بنا کردند. جنگ قباد با روم شرقی، که اعراب حیره نیز بسرداری ملک خود نعمان در آن مداخله تام داشتند، در سال ۵۰۶ بپایان رسید. نعمان در حدود ۵۰۲ یا ۵۰۳ در جنگ مجروح شد و بمرد. بموجب معاهده‌ای که بین سلر[۱۰] سردار سپاه رومی و بویه[۱۱] اسپهبد ایران منعقد شد، طرفین برای مدت محدودی صلح کردند و ایرانیان آمد را تخلیه نمودند. -روایت یسوع استی لیتس درینجا ختم میشود[۱۲] در میان مآخذ سریانی بعد از او کتاب کرونیکن سیریا کوم[۱۳] ابن العبری (متوفی در سال ۱۳۸۶ میلادی یا ۶۸۵ هجری) در باب فتح آمد حاوی اطلاعات مفیدیست، لکن در سایر مطلب کتاب مزبور اشتباهات فراوان دیده میشود و بدین سبب قابل اعتماد و ملاحظه نیست.

پروکوپیوس[۱۴] -پروکوپیوس[۱۵] نویسندهٔ مشهور روم شرقی و مورخ ژوستی‌نین[۱۶] در محل سزاره (قیصریه)[۱۷] واقع در فلسطین در اواخر قرن چهارم میلادی تولد یافته بود. مهارت او در زبان سریانی که در سراسر آسیای غربی رواج داشت تردیدپذیر نیست.

پروکوپیوس چون در سال ۵۲۷ میلادی بعنوان مشاور قانون و منشی مخصوص همراه بلیزاریوس[۱۸] بوده در جنگهائی که سردار مزبور در اواخر سلطنت قباد کرده است حضور داشته بنابرین کتاب او در باب اعمال لشکری و جنگی آنزمان از مآخذ موثقه بشمار میرود.

بعلاوه اوضاع و حوادث زمان قباد را چنانکه از ایرانیان و سایر آشنایان مشرق زمینی خویش شنیده است نقل میکند معهذا در اطلاعات وی که خلاصهٔ آنرا ذیلا نقل میکنیم اشتباهات بزرگ دیده میشود:

فیروز پادشاه ایرانیان در جنگی که با هیاطله یا «هونهای سفید»، که با سائر قبائل هون از حیث سفیدپوستی و خوش سیماتر بودن و نظامات اجتماعی و تمدن متمایز بودند، کرد شکستی فاحش یافت و هنگام فرار بهلاکت رسید.


  1. .
    Ceschichte der Perser und Aaber zur Zeit des Sasaniden
    قسمت ترجمهٔ این کتاب را همه جا با علامت «ط. ن» و قسمت یادداشتها و ملاحظات مترجم را با علامت «ن. ط» اشاره خواهیم کرد.
  2. از وقتیکه کتاب آقای نولدکه Nöldake منتشر شده است، خلاصه تاریخ آئین مزدک یکبار توسط م. ا. ژ. برون M. E. G. Browne در کتاب «تاریخ ادبیات ایران» (جلد ۱ صفحه ۱۶۶ تا ۱۷۲)و بار دیگر توسط م. ا. ژ. ون وزندک M.D.G Wesendonk در یادداشت مختصری بعنوان
    Die Mazdakiten Eine kommunistisch-religiöse Bewegungim Sasanidenreich, Sonderabdruck aus "Der Neue Orient", ‌Band 6, Heft 1, Berlin 1919
    ) و بالاخره توسط آقای سید محمد علی جمال‌زاده در دو مقاله جریده فارسی کاوه برلن (نمره ۳ و ۴ و ۵ سال ۱۹۲۰) نوشته شده است و نویسندهٔ اخیرالذکر موضوعرا مفصلتر بیان کرده و تقریباً از تمام منابع موجوده استفاده نموده، ولی بر آنچه آقای نولدکه تحقیق کرده‌اند مطلب اساسی نیفزوده است.
  3. Joshua Stulites
  4. Wright
  5. The Chronicle of Josinua eht Stylite, With a translation by W. Wright .Canbridge 1882.
  6. مقدمه نویسنده، فصل ۴.
  7. Anastase
  8. Theodosiopolis
  9. Amid
  10. Celer
  11. Boe
  12. Chroncion Syriacam
  13. Barhebraeos
  14. Procopios
  15. طبع گیرش، لیبزیگ ۱۷۸۹ صفحه ۷۹؛ ترجمه صفحه ۷۷.
  16. Justinien
  17. Cesaree
  18. Belisaire